پندارهایی درباره روان‌درمانی

2019/08/24
38 بازدید

پندارهایی درباره روان‌درمانی

  • پندار یک:
    فقط افراد دیوانه نیاز به روان‌درمانی دارند.
    واقعیت:
    درحالی‌که افراد واقعاً دیوانه (روان‌پریش) به روان‌درمانی نیاز دارند، اغلب افرادی که از روان‌درمانی بهره می‌برند عاقل هستند. آنها از زندگی‌شان رضایت ندارند یا گرفتار مشکلاتی شده‌اند و برای برطرف کردن مشکلات درونی خود وارد درمان می‌شوند.
  • پندار دو:
    درخواست درمان نشانه ضعف است. افراد باید بتوانند خودشان با مسائلشان کنار بیایند.
    واقعیت:
    افراد در هر سنی که باشند، گاهی نیاز به تکیه کردن به دیگران دارند. همه ما نیاز داریم که عمیقاً توسط دیگری دیده و شناخته شویم. اغلب نیاز به نظرگاهی متفاوت به خود و موقعیتمان داریم. تصور اینکه خودتان از پس همه‌چیز در زندگی برمیایید، خودش دیوانگی است.
  • پندار سه:
    روان‌درمانی خلاقیت را از بین می‌برد، زیرا هنر مستلزم تجربه درد و کمی دیوانگی است.
    واقعیت:
    درست است که بسیاری از هنرمندان از خلاقیت خود در جهت معنادادن به دردهای خود بهره می‌برند، و نیز اغلب شیوه منحصر به فردی در نگاه کردن به زندگی دارند که دیگران ممکنست آن را نشانه دیوانگی بدانند. اما هنر مستلزم خلاقیت و نگاهی ویژه است، نه درد یا روان‌پریشی. در واقع، دردهای روانی و جنون می‌توانند خلاقیت فرد را کاهش دهند. روان‌درمانی بیش از آنکه دشمن هنر باشد، می‌تواند به تسهیل و بهبود خلاقیت کمک کند.
  • پندار چهار:
    روان‌درمانگر مرا درست می‌کند یا مرا برای هدایت زندگی‌ام راهنمایی می‌کند، زیرا او متخصص است. همانطور که وقتی ماشین خراب می‌شود، مکانیک آن را درست می‌کند.
    واقعیت:
    انسان مانند ماشین منفعل نیست. اثربخشی روان‌درمانی مستلزم مشارکت فعال شماست. بهترین راه‌حل‌ها و بینش از درون شما می‌جوشد و درمانگر بیش از آنکه جراح روان باشد، شبیه ماما عمل می‌کند. بدین شکل، خودتان آنچه را که برای هدایت بهتر زندگی‌تان نیاز دارید به دست می‌آورید و به درمانگر وابسته نیستید تا به شما بگوید چگونه زندگی کنید.
  • پندار پنج:
    طولانی شدن فرایند روان‌درمانی به معنای مؤثر نبودن آن است.
    واقعیت:
    هر فرد و هر رابطه درمانی منحصر به فرد است. هیچ قاعده‌ای برای مدت روان‌درمانی وجود ندارد. هر فردی که وارد درمان می‌شود ترکیب ویژه‌ای از منابع و مشکلات، سهولت یا دشواری اعتماد کردن، و الگوی خاص خود را در مواجهه با تجربه‌ای جدید دارد. همه این موارد طول مدت درمان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. با این‌حال مهم است که مراجع و درمانگر همواره از خود بپرسند که آیا درمان اثربخش است. و اگر اثربخش به نظر نمی‌رسد، باید درباره مشکل کار صحبت کنند. اگر آنها نتوانند علت وقفه درمان را برطرف کنند، بهترست که مراجع به درمانگر دیگری ارجاع داده شود.
  • پندار شش:
    اگر درمان به درستی پیش برود، مراجع بعد از هر جلسه احساس خوبی دارد.
    واقعیت:
    از آنجا که درمان مستلزم مواجهه با امور دشوار و دردناک است، گاهی اوقات درمان حس خوبی ایجاد نمی‌کند. مواجهه با دردهای زندگی اگرچه نیروبخش و تسکین‌دهنده است، اما در ابتدا ممکنست غم، خشم، شرم، و یا احساس ضعف برانگیزد. حتی در زمان‌هایی مراجع نسبت به درمانگر احساسات منفی را تجربه می‌کند. صحبت کردن درباره این احساسات، دشوار اما ضروریست. تحریک احساسات بخشی از فرایند درمان است.
  • پندار هفت:
    اگر احساساتم را تجربه کنم، ممکنست در هم شکنم یا دیوانه شوم.
    واقعیت:
    اغلب ما دفاع‌هایی را جهت اجتناب از تجربه احساساتمان به کار می‌بریم و کنار گذاشتن آنها دشوارست. ترس از آزاد کردن احساسات ممکنست ترسی غیرواقع‌بینانه یا بر مبنای ارزیابی دقیق دنیای درونی فرد باشد. هرکدام که باشد، بخشی از تکلیف درمانی ایجاد ظرفیت تحمل احساسات بدون فروپاشیدن است. وقتی طیف وسیع‌تری از هیجانات را تجربه کنیم، زندگی پویاتر و معنادارتری خواهیم داشت.
  • پندار هشت:
    درمانگر تلاش می‌کند تا مراجع را به خود وابسته کند.
    واقعیت:
    برخی افراد برای مدتی به درمانگر خود وابسته می‌شوند. این معمولاً نشانه وجود مسأله‌ای در مراجع است که نیازمند دوره‌ای وابستگی است تا برطرف شود. با این‌حال، درمان برای تقویت وابستگی نیست، بلکه به افراد کمک می‌کند تا مسئولیت کامل زندگی خود را بر عهده گیرند. حتی وقتی مراجع احساس می‌کند که به درمانگرش وابسته شده است، هدف تقویت خودپیروی اوست.
  • پندار نه:
    گذشته‌ گذشته است و فقط باید از آن بگذرم، زیرا آنچه مرا نکشد قوی‌ترم می‌کند.
    واقعیت:
    راه گذر کردن از گذشته دشوار، مواجهه کامل با واقعیت هیجانی، جسمانی، شناختی، و معنوی آن است. اما ذهن ما رویدادهای طاقت‌فرسا را در لحظه وقوع آنها به طور کامل پردازش نمی‌کند. در نتیجه، رویداد ناگوار همچنان طاقت‌فرسا باقی می‌ماند و به استفاده از دفاع‌هایمان جهت اجتناب از فروپاشی ادامه می‌دهیم. دفاع‌هایمان قوی‌تر و قوی‌تر می‌شوند، اما به ارتباط اصیل ما با خود و دیگران صدمه می‌زنند.
دیدگاه خود را بنویسید