
زمانی که از عشق برای پوشاندن احساسات خشم و گناه و اندوه و فقدان، سخن میگوییم آنگاه عشق کارکردی دفاعی مییابد. و این زمانی است که ما احساسات ترکیبیمان را انکار میکنیم و با دوپارهسازی احساساتمان ادعا میکنیم که تنها عشق «مطهر» نسبت به معشوقی «تطهیرشده» داریم. اما این به اصطلاح «عشق»، درواقع شکلی از بدرفتاری با خود است، زیرا ما بدین طریق با دوپارهسازی و انکارِ فرد آزارگر همدست میشویم.
کسی که ابراز عشق میکند نسبت به کسی که در رابطهاش او را مورد بدرفتاری و سوءاستفاده شدید فیزیکی و جنسی قرار میدهد، احتمالاً واقعاً چنین عشقی را احساس میکند، و باز به احتمال زیاد، چنین رابطهای با عشق او شروع شده است. اما اکنون با این واقعیت هم طرفیم که فرد مقابل، او را مورد آزار و اذیت قرار میدهید. اکنون انتظار ما این است که او در پاسخ این بدرفتاری از سوی طرف عشقاش، نسبت به او احساس خشم داشته باشد، و نیز احساس اندوه، بابت از دست دادن رابطهای که داشتند (به فرض عشق اولیه و اینکه رابطهشان زیبا بوده است). اما اکنون او بهجای گزارش دادن احساسهای ترکیبی و پیچیده نسبت به رابطهای پیچیده، تنها از احساس عشق میگوید. چرا چنین است؟ بهخاطر دفاعهای دوپارهسازی و انکار. اگر ما آن بخشی را که در کسی دوست نداریم از او جدا کنیم، آنگاه میتوانیم عشقی «مطهر» برای شریکی «تطهیرشده» داشته باشیم. اما در واقعیت، در رابطهای پیچیده باید احساسهایی پیچیده و ترکیبی (عشق، خشم، گناه، اندوه) تجربه کرد. [برای مطالعه بیشتر و خرید یا دانلود ماهنامه به لینک خرید در پایین صفحه مراجعه کنید]
سه مطلب در باب عشق «جان فردریکسون»
مترجم: حامد علی آقایی
منبع: ماهنامه جان و تن شماره 7 و 8
جهت خرید این ماهنامه کلیک کنید…