هر چیزی تولد و حیات و مرگی دارد، چه جسمی و چه ذهنی. روابط انسانی نیز تولد و مرگی دارند. رابطهها شکل میگیرند، قوام مییابند، و میمیرند.
یک خانواده، برای مثال، با ازدواج و تولد فرزندان شکل میگیرد و ممکن است با مشکلات روابطِ درونخانوادگی، جدایی و طلاق، ترک یا ازدواج فرزندان، و در نهایت مرگ پدر یا مادر میمیرد. این روند طبیعی تولد و مرگ هر سیستم زنده انسانی اعم از رابطه، زبان، فرهنگ، خانواده، و غیره است. اما برای برخی افراد تحمل مشکلات روابط دشوار است و درنتیجه کمر به قتل رابطه پیش از مرگ آن میبندند. روابط میمیرند و این مرگ در اثر کارکردهای رابطه خود به خود رخ میدهد. ممکن است مشکلات حاکم بر رابطه به حدی برسد که امکان تداوم آن سلب شود و تلاش و شکیبایی لازم است تا بهبودی و یا مرگ رابطه فرا رسد. گاهی بیتابی و بیصبری سبب میشود که برخی رابطه زنده را به قتل برسانند، رابطهای که ممکن است جان بگیرد و یا پس از مدتی بمیرد.
قتل در هر شکلی نارواست و صبر و نظاره و تلاشهای واقعبینانه برای اصلاح رابطه یا نوید نصرت میدهد یا ندای نکبت. اگر مرگی برای رابطه باشد خود فرا میرسد و تو با همه وجودت آن را لمس خواهی کرد، سکوت و صلابت آن را به عزا خواهی نشست، و خلاص خواهی شد. اما شاید گاهی نیز صبر سبب شود که بهبودی حاصل و مرگ غایب شود. پس صبور باش و از به قتل رساندن روابط بپرهیز.