
از مشخصههای محوری دیالوگ، مفهوم صداست. آنچه که دیالوگ را امکانپذیر میسازد، صداهای برآمده از دو موضع مکانی متفاوت در زمانی مشخص است. در این ارتباط زمانمند و مکانمند، صدا نقشی محوری دارد. اما این بدین معنا نیست که هر رابطه دیالوژیکی تنها مبتنی بر صداست، بلکه بیتردید جنبههای دیداری رابطه نیز مهم است. نقش محوری صدا در دیالوگ به این معناست که دیالوگ، پیشرفتهترین و پویاترین شکل رابطه انسانی است و این امر محوری بودن صدا (کلام و لحن) را در دیالوگ تبیین مینماید. انسانها اغلب دیالوگ را با صدایی آغاز میکنند که با جنبههای دیداری همراه است. جنبههای دیداری مهماند، اما تنها زمانی معنا مییابند که فرد شروع به اظهار صدایی نماید. بیتردید برخی دیالوگها غیر کلامی هستند، اما دیالوگ اغلب خود را در قالب صدا نشان میدهد. این مسأله تبیینکننده چرایی و چگونگی اهمیت فهم مواضع در درون ذهن از طریق صداست (فهم مواضع من داننده درون و برون که در خصوص آن توضیح خواهم داد). هر کاراکتری اغلب خود را در قالب صدا نمایان میکند و تنها زمانیکه به وضوح آشکار شود، جنبههای دیداری آن هم نمود مییابد. همچون صحنه آخر رمان مشهور قلعه حیوانات جرج اورول که در نهایت، تصویر حیوان زورگو، خوک به آدم بدل میشود، یعنی همان موجودی که در گذشته از حیوانات بهرهکشی کرده است. اما بسیاری از اوقات، شاهد دیالوگهای درونیای هستیم که دارای صدا و فاقد تصویر اند در عین حالی که گاهی دیالوگهایی داریم که پیشزبانی[1] هستند. اما معمولا در دیالوگ انسانی، صدا در مقایسه با تصویر، مهمتر است. این امر، دارای صدا بودن کاراکترها در ذهن را تبیین میکند. یعنی هسته هویت یک کاراکتر، صدای آن است و اغلب خود را با صدا نشان میدهد نه با تصویر. جالب است که تحقیقات در خصوص عوارض روانشناختی ناشنوایی و نابینایی نشان از اهمیت بیشتر صدا در مقابل تصویر دارد[2].
هرمنز(1996) با اشاره به پژوهشها در حیطه شنونده خصوصی[3]، طرحهای ذهنی ارتباطی[4]، و تبیینهای علّی[5]، وجود و اهمیت صدا را در دیالوگ تصریح کرده است[6]. مفهوم من همواره در ارتباط با یک شنونده یا گوینده تجربه میشود، شنوندهای حاضر یا در ذهن، خاص یا تعمیمیافته، و واقعی یا خیالی. انسانها در زمانهای مختلف به دامنهای از افراد مهم مختلف که او را به شیوهای متمایز ارزیابی میکنند، پاسخ میدهند. این آدمهای ارزیاب، شنونده خصوصی نامیده میشوند، همچون همسر، دوست، رهبر دینی، شریک تجاری، و غیره. اینکه شما در هنگام انجام یک فعالیت، صدا یا تصویر چهره چه کسی را در ذهن خود، خودآگاه یا ناخودآگاه، مجسم کنید (معلمتان باشد یا دوستتان)، نحوه ارزیابی شما از فعالیت خودتان را تحت تأثیر قرار میدهد.
از سوی دیگر، طرحهای ارتباطی در ذهن ما (طرحهای ذهنی ارتباطی)، بازنماییهای کلیای از ماهیت و نحوه روابط من و دیگران است، تا صرفا بازنماییای منفرد و متمایز از من و دیگران. این بازنماییها از سه مؤلفه تشکیل شده است: انتظار اینکه یک رابطه چگونه پیش میرود، بازنمایی از خود که چه انتظاری از او در رابطه میرود، و بازنمایی از دیگری که در این رابطه چگونه برخورد خواهد کرد.
نکته دیگر در اهمیت صدا، مسأله تبیینهای علّی است. انسانها دائما در حال تبیین یا پیدا کردن چرایی رفتارهای خود و دیگران هستند، و این چیزی است که در روانشناسی به عنوان نظریه اسناد از آن یاد میشود. فرایند تبیین همواره ماهیتی بین شخصی دارد. کی برای کی تبیین میکند؟ چرا تبیین میکند؟ چه نیازی به آن است؟ فعل تبیین کردن یا بیان چرایی همواره معطوف به یک دیالوگ است، شخصی چیزی را برای شخص دیگر تبیین میکند و این فرایند پرسش و پاسخ، ماهیتی بین شخصی دارد. شواهد نشان میدهد سؤال خاص، هنگامی که از موضع اشخاص متفاوتی بیان میشود، میتواند به تبیینهای متمایزی بینجامد. این تفاوت، ناشی از اطلاعات و مواضع متفاوت پرسشگران است و از این روی، فرایند ذهنی تبیین کردن همواره ماهیتی دیالوژیک دارد.
نکته شایان توجه در تمام این توضیحات این است که خمیرمایه اصلی دیالوگ صداست نه تصویر. بیشک ما دیالوگهای غیر کلامی هم داریم، اما محوریترین عامل در دیالوگ انسانی مسأله صداست. دو موجود انسانی ممکنست یکدیگر را ببینند، ولی دیالوگ صورت نگیرد. اما دیالوگ در برجستهترین شکل، افزون بر علائم غیر کلامی، خود را در قالب صدا نمایان میکند. بر همین مبنا خمیرمایه اولیه فعالیتهای ذهنی نیز صداست، ولی تصویرِ مکانمند و زمانمند نیز بیشک در آن نقش دارد. در مجموع، اول صدا و لحن آن و سپس تصویر است که محور دیالوگ را میسازد.
نیما قربانی
[1] Sublingual
[2] Sacks, O. (2009)
[3] Private Audience
[4] Relational Schemas
[5] Causal Explanation
[6] Hermans, H. J. (1996)