
اگر سری به بخشهای مربوط به کتب خودیاری کتابفروشیها و نیز قفسههای کتابهایی بزنید که قول میدهند زندگی شما را به روشهای متعدد بهبود دهند، اطلاعات زیادی در مورد برنامه دستیابی به موفقیت برای پایان دادن به «رفتارهای منفی و احساس خوببودن دوباره»، «رازهای شادی روزانه»، «قدمهای ساده برای درمان عاطفی»، «راههایی برای غلبه بر رفتارهای شکست دهنده»، «روشهای متنوع برای ترک عادات بد» و . . . بدست خواهید آورید. درکنار چنین مضامین بیشماری، نباید کتابهای پرفروش «دکتر فیل» و آنتونی رابینز» و نیز کتابهایی مانند «شما میتوانید زندگی خود را التیام بخشید»، «۷ عادت مردمان مؤثر استفان کاوی» و «کتاب راز روندا بیرن» را از قلم بیندازید.
این کتابها خیلی باسرعت، به فروش میروند (بیش از ۷۰۰ میلیون دلار در سال ۲۰۰۵). اگر بقیه اشکال خودیاری مثل تبلیغات اطلاعاتی، سمینارها و رهبریهای شخصی به اینها اضافه شود، مجموع هزینههایی که صرف ارتقای فردی در ایالاتمتحده میشود، تنها به ۶/۹ بیلیون دلار در سال ۲۰۰۶ میرسد.
با چنین سرعتی که کتابهای خودیاری قفسههای کتاب را درمینوردند، بهنظر میرسد واقعاً زندگی ما را بهبود میبخشند؛ بااینحال به باور یکی از دوستان من، هرگاه چند راهحل برای یک مشکل وجود داشته باشد، میتوان کاملاً مطمئن بود که هیچکدام از آن راهحلها کار نمیکنند. (او وقتی به این نتیجه باورنکردنی رسید که که سگ وی، خود را در معرض اسپری راسوها قرار میداد. با هر فردی که مشورت کرد دستور متفاوتی برای خلاصشدن از این بو پیشنهاد کرد که هیچکدام از آنها مؤثر نبود.) به بیان دیگر وجود این همه کتاب خودیاری در بازار، میتواند نشانهای از آن باشد که هیچکدام از آنها مؤثر نیستند. با این همه، اگر یکی از کتابها واقعاً راز شادی دائمی را برملا کند، بازار را در اختیار خواهد گرفت و دیگران را تحتفشار قرار خواهد داد. نکته جالب توجه در مورد کتب خودیاری چیزی تحت عنوان «قانون ۱۸ ماهه» است، یعنی کسی که در این لحظه یک کتاب خودیاری را خریداری میکند، بسیار شبیه به فردی است که یکی از این کتابها را ۱۸ ماه قبل خریداری کرده است.
استیو سالرنو، در کتاب خود «چطور جریان خودیاری مردم امریکا را ناتوان کرده است»، بیان میدارد که هزینههای زیادی در ارتباط با پذیرش عمومی صرف میشود که وی آن را «شم» مینامد. «شم» یعنی جریان واقعیت دادن و خودیاری. به باور وی بهرهگیری از ادعاهای مطرحشده در کتابهای خودیاری میتواند به این منجر شود که فرد خود را برای شکستش سرزنش کرده و درنتیجه از درمانهایی که واقعاً کار میکنند، نیز جلوگیری میکند. علاوه بر این، تعداد کمی از توصیههایی که کتابهای خودیاری پیشنهاد میکنند بهصورت علمی مورد آزمایش قرار گرفتهاند. برای مثال علیرغم این واقعیت که مطالعات ارزشمندی درباره «شادتر زیستن» وجود دارد، اغلب نویسندگان خودیاری یا از این تحقیقات آگاهی ندارند یا ترجیح میدهند که درباره آنها صحبتی به میان نیاورند.
ممکن است این سؤال مطرح شود که «خوب این کتابها چه ضرری دارند؟» میتوان خواندن یک کتاب خودیاری را به خریدن بلیت بختآزمایی تشبیه کرد؛ به ازای یک سرمایهگذاری اندک، امید زیادی به دست میآوریم، رؤیایی مبنی بر اینکه همه مشکلات ما بهزودی حل خواهند شد، بدون هیچ انتظار واقعی از انجام آن. اما واقعیت، از نوعی زیان جدی در خواندن کتابهای خودیاری حکایت دارد. بگذارید نگاهی بیندازیم به یکی از پرفروشترین کتابهای خودیاری در همه دورهها: کتاب “راز” اثر روندا بیرن». “راز” هم بهصورت فیلم و هم بهصورت کتاب در سال ۲۰۰۶ توزیع شد، هر دو فوقالعاده موفق بودند، DVD راز بیش از دو میلیون نسخه به فروش رفت و کتاب آن نیز حدود چهار میلیون نسخه خریداری شد.
درواقع، «راز» چیست؟ خیلی ساده است، «راز، قانون جذب است» که میگوید؛ «فکر کردن درباره هر چیزی باعث میشود که برای شما اتفاق بیفتد». این قانونِ جهانیِ ساده به شما می فهماند تنها سه قدم ساده برای به دست آوردن هر چه که میخواهید وجود دارد: ابتدا، درباره آن فکر کنید. روی مثبتها تمرکز کنید نه منفیها. بهعنوانمثال، اگر میخواهید که کمی از از وزن خود را از دست بدهید، به این واقعیت فکر نکنید که خیلی سنگینوزن هستید، افکار منفی شما را سنگینتر میکند. در عوض به این فکر کنید که شلوار جین محبوب خود را پوشیدهاید و دکمههای آن را روی شکم صاف خود میبندید، این تفکر مثبت باعث میشود که لاغرتر شوید. قدم دوم نسبت به چیزی که میخواهید داشته باشید باور داشته باشید و اطمینان و ایمان داشته باشید که بهزودی مال شما خواهد شد. افکار منفی مجاز نیستند. شلوار جین بهزودی اندازه شما خواهد شد. قدم سوم برای به دست آوردن چیزی که میخواهید، این است: «بایستی احساس کنی که آن را به دست آوردهای»، یعنی «تصور کن که شلوار جین را پوشیدهای و آن احساس را اکنون داری».
همه این گامها میتواند ذیل آن چیزی قرار گیرد که «قدرت تفکر مثبت» نامیده میشود و سالها پیش از این به روشهای مختلف مورد توجه قرار گرفته بود. مشهورترین آنها (قبل از راز)، بهوسیله «نورمن وینسنت پیل» در سال ۱۹۵۲ در کتاب «قدرت تفکر مثبت» تعریفشده بود که بیش از سه سال جزء پرفروشترینهای نیویورکتایمز بود و بیشتر از ۵ میلیون نسخه خریداری شد. «پیل» ده درس را برای ساختن اعتمادبهنفس پیشنهاد کرد که تعداد زیادی از آن چیزی شباهت داشت که در راز بیانشده است. مثلاً «شکلگیری و چسبیدن جدانشدنی مانند تمبر به ذهن خود و تصویری روانی از خود در حال موفقیت. ذهن شما به دنبال گسترش این عکس جستوجو خواهد کرد» و «هر وقت که یک فکر منفی که قدرت شخصی شما را به چالش کشید به ذهنتان رسید، بهصورت آگاهانه تفکر مثبت را برای متوقف کردن آن فکر فراخوانی کنید.»
همانطور که ما بهاختصار خواهیم دید، تحقیقات علمی نشان میدهند که بعضی از اشکال تفکر مثبت عملاً مفید است؛ اما همچنان کتابهای خودیاری این تحقیقات را نادیده میگیرند و پیامهای خود را بر ایدئولوژیهای سؤالبرانگیز استوار میکنند. سیستم باوری که «روندا بیرن» مطرح میکند، یک فلسفه جدید است که به نوعی بازآرایی گستاخانه ایده «راز داوینچی» است. «راز» به عنوان نوعی انتخاب خاص در طول تاریخ شناخته میشد. «بیرن» به ما میگوید بابلیها، افلاطون، شکسپیر، بتهوون، آبراهام لینکلن و آلبرت انیشتین از آن راز مطلع بودند اما از دیگران پنهان مانده بود تا آنکه او با جستجو در اینترنت از آن راز پرده برداشت.
چطور تفکرات مثبت این قدرت را دارند؟ راز یک توضیح برای تکمیل کردن این ادعای عجیب ارائه میکند. راز بیان میدارد که تفکرات ما فرکانسهایی دارند که مغناطیسی است و اشیائی را که هم فرکانس هستند جذب میکند. علاوه بر این، انسانها قدرت انتقال باورنکردنی دارند. فرکانسهایی که شما انتقال میدهید به شهرها، کشورها و کل جهان میرسد. در طول کل هستی منعکس میشود، وقتیکه شیء مطلوب ما این فرکانسهای فکری را دریافت میکند، به ما نزدیکتر میشود، زیرا این افکار مغناطیسی هستند.
در اینجا من نمیخواهم ایراد بگیرم، اما درباره این توضیح علمی قانون جذب چند سؤال به ذهن ما میرسد. چطور، واقعاً، فرکانسهای فکری چیزی را به زندگی ما میآورد؟ بگذارید بگویم قلب من روی تلویزیون مدل جدید، با پهنای زیاد که در فروشگاه الکترونیکی محلهمان وجود دارد قفلشده است. من از هستی این تلویزیون را میخواهم، باور دارم که آن را به دست خواهم آورد و به دلیل اینکه افکار من مغناطیسی هستند، تلویزیون به من نزدیکتر میشود؛ اما یکلحظه صبر کنید آیا واقعاً هرروز چند اینچ به من نزدیکتر میشود؟ کارکنان فروشگاه وقتیکه صبح به فروشگاه میرسند و میبینند که تلویزیون از جایش تکان خورده است شک نمیکنند؟ واقعاً چطور تلویزیون وارد اتاق نشیمن خانهی من میشود؟ آیا مثل بابانوئل که در عید کریسمس هدایا را میآورد، بهطور ناگهانی از دودکش فرود میآید؟ اینجا سؤالات حلنشده وجود ندارد؟ میدانم، میدانم، من در مورد فرکانسهای فکری کمی تحتاللفظی برخورد کردهام. آنها مغناطیس در یک احساس فیزیکی نیستند، متوجه شدم. این شیوه اسرارآمیز کیهانی است که همهچیز را ممکن میکند. بیشتر شبیه مالش دادن چراغ علاءالدین است که غولی از آن بیرون میآید و آرزوهای ما را برآورده میکند. وقتیکه من افکار مثبتم را روی تلویزیون متمرکز میکنم، ممکن است وقتیکه از خواب بیدار میشوم در یک لاتاری برندهشده باشم و یا پول باد آوردهای به من برسد که اجازه میدهد آن تلویزیون را بخرم. اینکه چطور واقعاً اتفاق میافتد مشخص نیست، اما این دلیل راز است. تو قادر به درک آن نیستی، شیوههای کیهانی اسرارآمیز است.
اما اگر من تنها کسی نباشم که آن تلویزیون خاص را میخواهد چه؟ در نظر بگیرید که جو هم قلبش برای همان مدل قفلشده باشد و ازقضا فقط یکی در استوک موجود باشد. جو هم راز را خوانده است و شروع به تفکر مثبت میکند. آیا فرکانسهای تفکرات ما با یکدیگر مبارزه میکنند؟ اگر جو بیشتر از من تفکر مثبت انجام داده باشد، آیا تلویزیون چند اینچ به خانه او نزدیکتر میشود، و وقتیکه من تفکرات مثبتم را بیشتر کردم به سمت من حرکت میکند؟ اینجا من دوباره تحتاللفظی برخورد کردم، با در نظر گرفتن موفقیت خارقالعاده راز، چطور ما همگی چیزهایی را که میخواهیم به دست میآوریم. فقط یکی از ما میتواند آن تلویزیون خاص و یا آخرین نانشیرینی قهوهای در بشقاب را داشته باشد و من میتوانم تصور کنم که وقتیکه افکار مثبت ما با یکدیگر برخورد کنند، چطور امواج کیهانی به هم میریزد.
اما جدای از علم سؤالبرانگیز راز، مشکل دیگری در ارتباط با آن وجود دارد و آن احساس شرمی است که افراد در جذب چیزی دارند که میخواهند داشته باشند و موفق نمیشوند به آن برسند. وقتی شما آن تلویزیون یا آخرین نانشیرینی قهوهای را به دست نیاورید، وقتی فقیر هستید و یا وقتی خدا فراموش کرده است دچار بیماری و مشکل جدی میشوید، خب این خطای لعنتیِ خود شماست. کتاب بیشک و تردید باعث این اتفاق میشود. دکتر جو ویتال، یکی از متخصصینی که راز را نقل میکند، میگوید، وقتی چیزهایی را که از آن نفرت دارید و برایتان اتفاق میافتد، بلافاصله پسازآن میگویید، من تصادف را جذب نکردم، من این مشتری خاص را که باعث آزار من میشود جذب نکردهام، من بدهی را جذب نکردهام، و من اینجام در مقابل صورت شما و میگویم بله شما آن را جذب کردهاید. شما این کار را کردهاید زیرا شما درباره افکار منفی فکر میکنید.
در ماه مارس سال ۲۰۰۷، در برنامه زنده شنبهشب، تقلید خندهداری از راز را پخش کردند. «روندا بیرن» (بازی شده توسط امی پولر) و «اپرا وینفری» (بازی شده توسط مایا روداف) از «دارفور» دیدن کردند، جایی که فقیرترین و خشنترین منطقه در جهان است. («اپرا وینفری» واقعی یکی از طرفداران راز بود، او «بیرن» را دو بار در برنامه خود دعوت کرد و پسازآن فروش کتاب سر به فلک کشید.) در نمایش کوتاه برنامه زنده شنبهشب، «اپرا و بیرن» یک فرد دارفوری را که درباره گرسنگی در کشورش گریه و زاری میکرد تحقیر کردند و او را به خاطرِ داشتنِ افکار منفی سرزنش کردند. هرچند این نمایش کوتاه تلخ بود، درواقع یک طنز بود. راز واقعاً کودکان را به خاطر فقر و گرسنگیشان سرزنش نمیکند، آیا میکند؟ خب، ظاهراً، میکند. در ماه مارس سال ۲۰۰۷، «باب پروکتور»، یکی از متخصصانی که اغلب توسط «روندا بیرن» از او نقلقول شده، توسط «سنیتا مک فادن» در برنامه شبانه تلویزیون مورد مصاحبه قرار گرفت:
مک فادن: کودکان در دارفور از گرسنگی میمیرند.
پروکتور: بله.
مک فادن: آیا آنها گرسنگی را به خود جذب کردهاند؟
پروکتور: من فکر میکنم که ممکن است کشور آنها این کار را کرده باشد.
مشکل دیگر راز این است که مردم را از راهحلهای مؤثر برای مشکلاتشان دور میکند با پیشنهاد اینکه سلامتی، عشق و پول داشتن درصورتیکه بخواهند مال آنهاست و فقط باید درباره آن فکر کنند. «روندا بیرن» گزارش میکند که خودش را در سه روز از «دوربینی» نجات داده است، آنهم با تصور کردن اینکه دید کامل دارد تا آنجایی که دیگر نیازی به عینک برای مطالعه ندارد. جالبتر اینکه در کتاب راز، خانمی ادعا میکند که خود را در سه ماه از سرطان پستان نجات داده است، بدون درمان پزشکی، تنها با باور به اینکه او درمان شده است. بیرن بیان میدارد «بیماری نمیتواند در بدنی که افکار متوازن داشته باشد به وجود بیاید.» و «هیچچیز غیرقابل درمان نیست.»
آیا مردم واقعاً راز را جدی میگیرند؟ متأسفانه بعضی از آنها بله. یکی از دوستان من که در یکی از دانشکدههای شاخص هنرهای زیبا درس میدهد، بیان میکند که یکی از دانشجویانش وارد دفترش شد، DVD راز را به او داد و گفت که برای بهبود زندگی خود نیازمند دیدن این هستید. (گمان میکند که فکر کردن مثبت بهسادگی منجر به نمرههای خوب برای دانشجو نمیشود و فکر میکرد که اگر بتواند استادش به سمت راز ببرد میتواند نمره A بگیرد، درنتیجه فرکانسهای فکری آنها در یکجهت قرار میگیرند.)
گزارشهایی از افرادی وجود دارد که پس از شکست در رویای دنیای راز به دنبال درمان میگردند و افرادی که باور داشتند که تفکر مثبت منجر به پول بادآورده میشود، زیاده از حد خرج میکنند و نمیتوانند از پس مخارج خود برآیند. مبادا فکر کنی اینها افراطی (کوتهفکر) هستند که پیام را درک نکردهاند. یک نگاه سریع به وبسایت راز بیندازید (http://thesecret.tv/) روی قسمت «هدیه برای شما» کلیک کنید و قسمت «بانک جهانی» را پیدا کنید، جایی که میتوانید یک «چک جهانی» را دانلود کنید. با دنبال کردن این دستورالعملها «چک را پرینت بگیرید، سپس نام و مقداری را که آرزو دارید داشته باشید روی آن بنویسید با هر واحد پولی که انتخاب میکنید.» با انجام دادن این کار، آن مقدار پول را به سمت شما جذب میکند. برو و انجامش بده. اگر یک کامیون برینک با یک کیف پر از پول (با واحد پول انتخابی شما) جلوی درب منزل شما برسد، آنوقت از من بابت این راهنمایی تشکر خواهید کرد.
اما متأسفانه، کامیون برینک ظاهر نخواهد شد، جدای از آنکه چه تعداد چک را از بانک جهانی پر کرده باشید. پیشنهاد میکنم پول خود را روی کتابهای خودیاری مثل راز هدر ندهید، مگر آنهایی که بر پایه تحقیقات علمی واقعی باشند که در ادامه این فصل شرح خواهم داد. بگذارید در ابتدا نگاهی به تحقیق روی اینکه چه چیزی ما را خوشحال میکند داشته باشیم.
نوشته: Timothy Wilson
ترجمه: احمد شاه احمدی
0 responses on "امید برای فروش: صنعت کتب خودیاری"