آلفرد آر.میل[۲]
اصطلاح “اختلال عمل ارادی” معنای استانداردی ندارد. بر اساس یکی ازشیوه های درک این مفهوم اختلال عمل ارادی مشابه انگیزشی یا اجرایی اختلالات شناختی است که فرد را از مسئولیتهای اخلاقی وقانونی در مقابل اعمال معینی معاف میکند. کارل الیوت در کتاب راهنمایی دربارهی اینکه در چه شرایطی افراد مبتلا به اختلال روانی باید از نظر اخلاقی مسئول اعمال خود به شمار آیند و در چه شرایطی نباید مسئول شمرده شوند، میان “اختلالات عمل ارادی” (۱۹۹۶:۴۰) و “اختلالات شناختی” تمایز قائل شده است (۱). مثالهایی که او از اختلال عمل ارادی مطرح میکند عبارتند از: جنون آتش افروزی[۳] جنون دزدی[۴]، قمار آسیب شناختی، اختلال وسواسی –جبری، خودنمایشگری، بچه بازی، تماشاگری جنسی، مالش خواهی، مدفوع خواهی و برخی انواع یادگار پرستی(صص۵-۳ فصل۳). همچنین به نظر میرسد فوبیاهای شدید نیز در این فهرست قرار میگیرند. الیوت مینویسد: آزمونهای شناختی (برای تشخیص جنون) عموماً میپرسند آیا بیماری روانی مانع از آگاهی وی به عملش شده است و آزمونهای ارادی میپرسند: آیا بیماری روانی فرد مانع از توانایی کنترل اعمال وی شده است یا خیر؟ (۲) میتوان گفت: چنین آزمونهای عمل ارادی اختلالات عمل ارادی را مورد سنجش قرار میدهند. تاجایی که جلوگیری از توان کنترل فرد بر آنچه انجام میدهد، اساس اختلالات عمل ارادی را مورد سنجش قرار میدهند، افرادی که معتقدند ویژگی معرفهی اعتیاد ناتوانی فرد برای کنترل اعمال مرتبط با اعتیاد وی است ممکن است اعتیاد را نیز جزو اختلالات عمل ارادی به شمار آورند.
دراین نوشتار بخشی از ادبیات موجود در زمینهی اختلالات عمل ارادی و اعتیاد را در بافتی فلسفی که به زمان افلاطون و ارسطو باز میگردد مطرح خواهم کرد تا موضوعاتی را که نظریهپردازان خواهان تحلیل اختلالات عمل ارادی با آن مواجه میشوند روشن کنم.
۱٫ضعف اراده و امیال مقاومت ناپذیر
“ضعف اراده” از زمان افلاطون موجب سردرگمی فلاسفه شده است. سقراط در پروتاگوراس[۵] افلاطون به بررسی این اعتقاد رایج میپردازد که “بسیاری از افرادی که میدانند بهتر است چه کاری را انجام دهند، تمایلی به انجام آن ندارند هر چند توان انجام آن کار را نیز دارند اما کار دیگری میکنند” (d325). اظهارات وی در خصوص این اعتقاد رایج مشخصکننده سوال اساسی در مباحث فلسفی قدیم و معاصر در خصوص فقدان کف نفس[۶] (میل به کنترل خود، ضعف اراده) است.
آیا این امکان برای افراد مجنون وجود دارد که دست به اعمال غیر اجباری و تعمدی بزنند. اعمالی که بر اساس تشخیص فرد در همان لحظه متضاد با قضاوت آنها در خصوص بهترین عمل ممکن است ؟ قضاوتی که ناشی از دیدگاههایی بر خاسته از ارزشها، اصول، امیال و اعتقادات خود آنهاست؟ بهطور خلاصه، آیا عمل فاقد اراده محض، امکان پذیر است ( به نقل از میل، ۱۹۸۷:۷)؟ عاملان اعمال فاقد اراده محض از نظر توانایی کنترل اعمالشان در زمان انجام آن از عاملانی که ناتوان اند متمایز میشوند . اگر این ناتوانی یکی از ویژگیهای مشخصه اختلالات عمل ارادی است، فقدان کف نفس چنین اختلالی به شمار نمیرود.
یک راه برای خط کشیدن میان فرد “ضعیف الاراده” و فرد مبتلا به اختلال عمل ارادی، مقاومت پذیری امیال مرتبط است. میتوان گفت تفاوت در اینجاست که عاملان فاقد کف نفس هنگامیکه بهصورت بدون اراده دست به عمل میزنند با امیال مقاومت پذیر برانگیخته شده اند در حالیکه امیال مرتبط در افراد مبتلا به اختلال عمل ارادی مقاومت ناپذیرند. این مسئله طبیعتاً این پرسش را فرامیخواندکه چه چیزی یک میل رامقاومت ناپذیر میسازد؛ ادبیات فلسفی جالب توجهی دربارهی این موضوع وجود دارد (الیوت۱۹۹۶:فصل۳؛ فاینبرگ۱۹۷۰: فصل ۱۱؛ گلاور[۷]۱۹۷۰: ۹۷-۱۰۷؛ میل ۱۹۹۲: فصل ۵؛ نیلی [۸] ۱۹۷۴؛ واتسون ۱۹۹۹). برخی فلاسفه به بحث در اینباره پرداختهاند که عمل فاقد اراده محض، ناممکن است و ما گاهی به اشتباه مواردی را که در آنها میلی مقاومت ناپذیر عامل رفتار را بر میانگیزد بهعنوان موارد عمل فاقد اراده محض شناسایی میکنیم (نگاه کنید به پرو تاگوراس افلاطون اثر سقراط؛ هیر، ۱۹۶۳: فصل۵؛ پاگمایر[۹]،۱۹۸۲؛ واتسون، ۱۹۷۷)(۲). برخی فلاسفه در وجود امیال مقاومت ناپذیر تردید دارند. بهعنوان مثال جوئل فاینبرگ می نویسد: به معنای دقیق کلمه هیچ تکانهای مقاومت ناپذیر نیست . در هر موردی از تسلیم میلی شدن …. اگر فرد تلاش بیشتری انجام می داد می توانست با موفقیت در مقابل آن مقاومت کند(۱۹۷۰:۲۸۲ ) آیا یک شرط لازم برای اینکه میلی مقاومت ناپذیر قلمداد شود این است که عامل رفتار صرفنظر از میزان تلاشی که می کند، نتواند با موفقیت در مقابل آن مقاومت کند ؟ نکته نسبتا روشن دیگر این است که زمانی که می گوییم یک عامل {یک فرد} اگر سخت تر تلاش می کرد می توانست با موفقیت در مقابل یک میل مقاومت کند، این بدان معناست که دیگر این فرد قادر به انجام تلاشی سخت تر از آنچه انجام داده، نمی بود. شاید میل چنین فردی را باید مقاومت ناپذیر شمرد هر چند شرط فاینبرگ نیز در جای خود درست است .
آیا به صرف این واقعیت که فرد می تواند تحت برخی شرایط بیرونی در مقابل یک میل مقاومت کند، می توانیم بگوییم آن میل مستقل از شرایط بیرونی واقعی فرد مقاومت پذیر است ؟ فرض کنید یک فرد معتاد به هروئین که به شدت میل به مواد دارد، زمانی که پلیس حضور دارد می تواند در مقابل این تکانه مقاومت کند . آیا این مسئله به آن معناست که اگر هیچ منبع قدرت نگران کننده ای حضور نداشته باشد نیز این فرد قادر به مقاومت است؟ اظهار نظر رایت نیلی در خصوص مقاومت پذیری با این موضوع ارتباط دارد : “یک میل تنها در صورتی مقاومت ناپذیر است که اگر تنها دلایل خوب و کافی برای عمل نکردن بر اساس آن میل در اختیار فرد قرار دهیم، باز هم مطابق با آن میل عمل کند” (۱۹۷۴:۴۷؛ به نقل از گلاور۱۰۷- ۱۹۷۰:۹۷) . من در جای دیگری اعتراضات متعددی را بر این پیشنهاد وارد کرده ام ( میل۸۸ _۱۹۹۲:۸۷)؛ در اینجا تنها به بیان یکی از این اعتراضات می پردازم .
حتی در موارد شدید فوبیا یا اعتیاد نیز معمولا می توانیم دلیلی را متصور شویم که اگر فرد چنان دلیلی برای انجام ندادن کار خود داشت، آن کار را انجام نمی داد . در ظاهر این بدان معنا نیست که امیالی که فرد بر اساس آنها دست به عمل زده است در زمان عمل نیز قابل مقاومت بوده اند. سناریوی زیر را در نظر بگیرید .
فرِد به آگورافوبیا مبتلاست ترس وی به حدی شدید است که در طی ده سال گذشته علیرغم تمامی تلاشهای ما برای متقاعد کردن او به ترک خانه از خانه بیرون نیامده است. در نهایت، تصمیم گرفتیم که ما دلایل درستی به فرد ارائه نکرده ایم و او را تهدید کردیم که اگر امروز در خانه را باز نکند خانه را به کلی به آتش خواهیم کشید. وقتی فهمیدیم که این تهدید کارگر نمی افتد، شروع کردیم به پرتاب مشعل های سوزان به داخل پنجره ی او. فرِد از آتش شعله ور بیش از ترک خانه می ترسد. او چنین قضاوت می کند که اینک دلیل خوبی برای ترک خانه اش دارد و به این ترتیب خانه را ترک می کند.
شرایط فرِد مشابه شرایط زنی است که در وضعیت معمولی نمی توانست حتی ۳۰۰ پوند را از جای خود حرکت دهد اما هنگامی که دید فرزندش زیر یک تخته چوب ۴۰۰ پوندی گیر کرده، به دلیل افزایش ناگهانی آدرنالین خود، قادر به بلند کردن آن شد. باید بگوییم که او در شرایط معمول (صرفنظر از میزان تلاش خود) قادر به انجام این کار نیست، هر چند در شرایطی استثنایی می تواند انجامش دهد. به طور مشابهی، به نظر قابل درک می رسد که گرچه شعلههای آتش فروزان فرِد را به خارج از خانه کشید، او نیز در شرایط معمول نمی تواند با موفقیت در مقابل میل خود به ماندن در خانه مقاومت کند .
بدون شک، موضوع اصلی مقاومت ناپذیری یک میل در موقعیتی است که در زمان عمل پدید می آید، حال چه آن شرایط، شرایط معمولی باشد چه استثنایی .
مشکلی که در خصوص اظهار نظر نیلی درباره میل مقاومت ناپذیر مطرح کردم، مشکل موضوع مسئولیت اخلاقی مطرح شده توسط جان فیشر[۱۰] و مارک راویزا[۱۱] ( ۱۹۹۸) و نیز شیوه تمایز میان عمل اجباری و عمل بدون اراده است . فیشر و راویزا از این نظر دفاع می کنند که ” تا جایی که عمل عامل از مکانیزم پاسخ دهی به دلایل[۱۲] خود وی ناشی می شود، وی از نظر اخلاقی مسئول اعمال خود به شمار می رود” (۱۹۹۸:۸۶). همین نکته را می توان در خصوص انجام آزادانه اعمال توسط فرد نیز بیان کرد . بر اساس نظر فیشر و راویزا فرد عامل با ” پذیرش مسئولیت ” یک مکانیزم، آن را از آن خود می سازد . “پاسخدهی مناسب به دلایل، شامل دریافت منظم دلایل[۱۳] و حداقل، واکنش ضعیف نسبت به دلایل[۱۴]، در توالی واقعی مکانیزمهایی است که به عمل ختم می شوند” (۸۹). دریافت دلایل، “توانایی تشخیص دلایل موجود” است و واکنش پذیری نسبت دلایل توانایی تبدیل دلایل به انتخاب ( و رفتار متعاقب آن ) است” (۶۹). “ویژگی معرفه ی دریافت منظم دلایل این است که چنین دریافتی شامل الگویی قابل درک (واقعی یا فرضی) از دریافت دلایل است” (۷۱). مکانیزمی که به یک عمل عامل ختم می شود را به شرطی می توان حداقل دارای واکنشی ضعیف نسبت به دلایل دانست که دنیای دیگری با همین قوانینی که چنین مکانیزمی بر اساس آن قوانین در این عامل عمل می کند نیز امکان پذیر باشد و در آن دنیا “دلایل کافی برای عمل به گونه ای دیگر موجود باشد، عامل این عمل را شناسایی کند و به این دلیل، به گونه ی دیگری عمل کند” (۶۳). می توان گفت که عمل کاملا فاقد اراده با عمل اجباری متضاد با بهترین قضاوت خود فرد از این نظر متفاوت است که در حالی که عمل فاقد اراده ی عامل از مکانیزم های مناسب پاسخدهی به دلایل خود وی ناشی می شود، عمل عامل مجبور چنین نیست . هر چند هر دو عامل واجد شرایط دریافت منظم دلایل هستند، مکانیزم عامل فاقد اراده “حداقل واکنش ضعیفی نسبت به دلایل دارد” اما مکانیزم عامل مجبور چنین نیست. در مورد عامل مجبور، هیچ دنیای خاصی وجود ندارد که در آن فرد “به گونه ی دیگری عمل کند”. می توان گفت در واقع این دقیقا همان چیزی است که یک میل را مقاومت ناپذیر و از این رو، دارای نیرویی الزام آور می کند .
من در اثر خود در سال۲۰۰۰ (میل۲۰۰۰) با استفاده از داستانی مشابه داستان فرد که در آن قضاوت وی به او می گوید بهتر است برای جشن عروسی دخترش از خانه خارج شود اما او همچنان در خانه می ماند، به بحث در این باره پرداخته ام که واکنش ضعیف نسبت به دلایل، ضعیف تر از آن است که بر اساس نظر فیشر و راویزا مسئولیت اخلاقی ایجاد کند(۳).
اعتراض مطرح شده در آنجا، با موضوع فعلی نیز ارتباط دارد. مکانیزم مرتبط فرد، واکنش ضعیفی نسبت به دلایل دارد. همچنین میتوانیم چنین فرض کنیم که این مکانیزم دریافت دلایل منظمی داشته و مکانیزم خود فرد به شمار میرود. (هیچ چیزی در داستان فرد مانع از این نتیجه گیری نمیشود.) بنابراین، بر اساس نظر فیشر و راویزا، فرد برای ماندن در خانه در روز جشن عروسی دخترش، از نظر اخلاقی مسئول به شمار میرود، و از نظر دیدگاه عمل فاقد اراده، فرد بدون اراده در خانه میماند. با وجود این، این غیرمنطقی است. اگر سایر شرایط مساوی باشد (مثلا فرد از نظر اخلاقی مسئول آگورا فوبیای خود نباشد)، اگر ترس فرد به حدی ناتوان کننده است که چیز وحشتناکی نظیر آتش فروزان لازم است تا او را وادار به تصمیمگیری درباره خروج از خانه کند، بنابراین به نظر نمیرسد او از نظر اخلاقی مسئول خانه ماندن خود باشد. همچنین مشکلی که در خانه ماندن فرد در روز جشن عروسی دخترش متجلی شده است، به نظر شدیدتر از فقدان کف نفس است.
حتی اگر تحلیل قابل قبولی از امیال مقاومتناپذیر نیز ارائه شود، این سوال که آیا باید اختلال عمل ارادی را در قالب امیال مقاومت ناپذیر تعریف کرد، همچنان باقی است. آیا افراد مبتلا به اختلال عمل ارادی، امیال مرتبطی دارند که قابل مقاومت هستند اما مقاومت در مقابل آنها بسیار دشوار است؟ آیا باید بگوییم مشکل ارادی ای که چنین افرادی بدان مبتلا هستند، ضعف اراده نیست بلکه چیزی شدیدتر از آن است؟ الیوت از این ایده دفاع می کند که ویژگی مشخصه فرد مبتلا به اختلال عمل ارادی، عمل تحت فشار است نه برانگیخته شدن توسط امیال مقاومت ناپذیر (۴). فرد مبتلا به اختلال عمل ارادی اغلب “با انتخاب میان دو گزینه ی زیر روبرو میشود:
۱- عمل بر اسال امیالی که او آنها را از نظر اخلاقی نفرت انگیز و شرم آور میداند و ۲- خودداری، که موجب آشفتگی بسیاری برای وی میشود(۱۹۹۶:۴۸).
۲- اعتیاد و کنترل خود
هر چند بهطور معمول افراد معتاد را قربانی امیال مقاومت ناپذیر تلقی میکنیم، این عقیده در حوزههای مطالعاتی متعددی با مخالفت شدید مواجه شده است. ( باکالار[۱۵] و گرینسپون[۱۶] ، ۱۹۸۴؛ بکر[۱۷] و مورفی[۱۸] ۱۹۸۸ ، هیمن[۱۹]، ۱۹۹۶؛ پیل[۲۰] ، ۱۹۸۵ ،۱۹۸۹؛ ساز[۲۱]، ۱۹۷۴). در این قسمت دغدغه ی من راجع به موضوعات نظری مربوط به راهبرد بالقوه مفیدی برای کنترل خود در افراد معتاد است که بر پایهی این مفروضه قراردارد که امیال مرتبط این معتادان کمتر از حد مقاومت ناپذیری است (۵ ). من هیچگونه دفاعی از این مفروضه نخواهم کرد بلکه در مقابل، آن را مقدمهای میدانم برای نزدیک شدن به درک اعتیاد در عمل. اگر اختلالات عمل ارادی میتوانند شامل امیالی باشند که مقاومت در برابر آنها بسیار دشوار است اما در نهایت مقاومتپذیر هستند، اعتیاد میتواند اختلالات عمل ارادی را نیز در بر گیرد، حتی اگر امیال مرتبط افراد معتاد در حد مقاومت ناپذیری نباشند (۶).
اغلب امیال، وجودی بیش از وجودی لحظه ای دارند. اگر امیال مقاومت ناپذیر وجود دارند، امیالی که در برخی مواقع مقاومت ناپذیرند ممکن است در سایر مواقع مقاومت پذیر باشند. مفروضهی راهنمای من در این بخش حداقل دو تفسیر متمایز دارد. در بیان این دو تفسیر استفاده از حروف اختصاری مفید خواهد بود:
از “امیال الف” بهعنوان اختصار امیال مشخصه ی افراد معتاد استفاده خواهم کرد. بر اساس برداشتی نیرومند میتوان چنین فرض کرد که هیچ میل الفی در هیچ زمان مقاومت ناپذیر نیست. بر اساس برداشتی ضعیف تر فرض می شود که هر میل الفی گاهی مقاومت پذیر است. فرد معتاد به کرک کوکائین را در نظر بگیرید که همهی ذخیرهی مواد خود را مصرف کرده و همچنان میل دارد که به محض آنکه بتواند کرک بیشتری مصرف کند. فرض کنید به دلیل این میل او به منزل یکی از آشنایان رفته و کمی کرک میدزدد. رانندگی او به سمت منزل یکی از آشنایانش بر اثر میل وی بر انگیخته میشود و هنگامی که به مواد دست مییابد، میل او همچنان پابرجاست. بر اساس برداشتی قوی از این مفروضه، این میل حتی زمانی که فرد به مواد دسترسی مییابد نیز مقاومت ناپذیر نیست؛ اما به تعبیری ضعیفتر این میل میتواند مقاومت ناپذیر باشد.
اگر در حال حاضر میل مقاومتناپذیر است، بنابراین حتی اگر پیشتر فردی میتوانست با موفقیت به کنترل خود برای مقاومت در مقابل آن بپردازد، دیگر هیچ شانسی برای چنین کنترلی وجود ندارد. من هر دو تعبیر این مفروضه را در اینجا باز میگذارم (۷). کار جرج انزلی[۲۲] بر روی کنترل خود و عدم کنترل خود بر پایهی مفروضهی فوق الذکر به روشن کردن رفتار معتادان و چشم انداز کنترل خود در آنان میپردازد. انزلی در نخستین کارهای خود شواهد نیرومندی را در خصوص دیدگاهی که من در سال۱۹۸۷(میل، ۱۹۸۷) مطرح کردهام، فراهم کرده است. خلاصهی این دیدگاه به شرح زیر است:
۱- اگر بخواهیم اثر بخشی پاداش را بهعنوان تابعی از گذشت زمان بهصورت یک منحنی نشان دهیم، منحنی ما به شکل مقعر و رو به بالا خواهد بود (انزلی، ۷۴۰ : ۱۹۸۲). این بدان معناست که میل ما برای پاداش یک عمل احتمالی در صورت مساوی بودن سایر شرایط، با گذشت زمان و نزدیک شدن به زمان دستیابی به پاداش، نیروی انگیزشی بیشتری مییابد و پس از رسیدن به یک نقطهی معین انگیزش به شدت افزایش مییابد.
۲- انسانها تحت کنترل اثر نزدیک بودن پاداش نیستند، بلکه میتوانند با استفاده از “ابزارهایpre-committing ” که شکلی از کنترل خود هستند، پاداشی بزرگ تر اما با تاخیر را به پاداشی کوچک اما فوری ترجیح دهند (انزلی، ۱۹۸۲و۱۹۷۵)(۸).
این عقاید انزلی در سال ۱۹۷۵ و ۱۹۸۲، در آثار او در سال ۱۹۹۲ و ۲۰۰۱ بسط بیشتری یافتند. در ادامه این عقاید انزلی را اختصاصاً در خصوص اعتیاد به کار خواهم بست. تمرکزی وسیعتر بر این موضوع، برای اهداف مقدماتی مفیدتر به نظر میرسد. از دید انزلی، “قواعد شخصی انعطافپذیرترین و قابل پذیرش ترین ابزار pre-committing به شمار میروند” (۱۹۹۲:۱۵۴). او با ادعای زیر باب بحث دربارهی کارکردهای hyperbolic discount و قواعد شخصی را میگشاید:
اگر فرض کنیم منحنی پاداشهای متعدد به شکلی افزایشی با هم ترکیب میشوند، میتوانیم از روی منحنیهای به شدت مقعر مکانیزمی را برای قدرت ارادهی فرد استنتاج کنیم.
بهطور خلاصه، انتخاب پاداشهای یکجا، بهجای پاداشهای منفرد، به پاداشهای بزرگتر و با تاخیر در مقابل پاداشهای کوچکتر و فوری امتیازی میبخشد؛ و ادراک انتخاب فعلی خود بهعنوان پیش در آمدی که مجموعهای از پاداشهای بعدی را برای فرد پیشبینی میکند، به چنین تجمعی ]در پاداشها[ میانجامد (۴۵-۱۴۴).
سالی را در نظر بگیرید. او فکر میکند بهتر است برای کم کردن وزنش روزانه ورزش کند اما میداند که قبلاً تصمیمات قاطع خود را برای ورزش کردن زیر پا میگذاشت. اگر سالی بهعبارت تأکیدی زیر دربارهی خودش اعتقاد داشته باشد، در آینده موفقیت بیشتری نصیبش میشود: بار اولی که وسوسه میشوم ورزش روزانهام را ترک کنم هر انتخابی بکنم و به آن عمل کنم، در سایر دفعاتی هم که وسوسه میشوم، همیشه همان انتخاب و عمل را خواهم داشت. معنای این عبارت این است که با توجه به اینکه وسوسهها مشابه هم هستند، انتخاب و عمل سالی در موقعیت اول شاهدی است بر چگونگی انتخاب و عمل او در موقعیتهای مرتبط بعدی. اگر سالی به این عبارت اعتقاد داشته باشد در زمان الف با انتخاب میان دو مورد زیر مواجه خواهد شد: ۱- مجموعه “پاداشهایی” که در صورت وفادار نماندن او به برنامه ی ورزشی اش در موقعیت نخست و تمام موقعیت های بعدی نصیب وی می شوند و، ۲- مجموعه “پاداش هایی” که با وفادار ماندن او به این برنامه در موقعیت نخست و تمامی موقعیت های بعدی وسوسه شدن وی، عایدش می شوند. اگر سالی در زمان الف معنقد باشد مجموعه پاداش های دوم به طور کلی بهتر از پاداش های مورد اول هستند، مورد دوم را (اگر بتواند) انتخاب خواهد کرد.
انزلی درباره ی وسوسه چنین می نویسد: “زمان بحرانی ای که در آن ترجیح میان دو مجموعه پاداش تغییر می کند ]زمان الفً است[ که در آن زمان ارزش مجموعه پاداشهای بزرگتر با ارزش مجموعه پاداشهای کوچکتر برابری میکند”، این زمان، زمان “بیتفاوتی” است (۱۴۵ : ۱۹۹۲). “اگر فرد پیش از زمان الفً به انتخاب دست بزند، انتخاب وی به سود پاداشهای بزرگتر و تاخیریتر خواهد بود و اگر پس از آن زمان به انتخاب بپردازد، به سود پاداشهای کوچکتر و فوریتر” (۱۴۵).
اگر سالی در زمان الف، “پاداشهای بزرگتر و با تأخیرتری” را انتخاب کند که با تن دادن وی به برنامهی ورزشیاش به دست میآیند، برای ورزشکردن قاعدهای شخصی را خواهد پذیرفت. به اعتقاد انزلی “نیروی قاعدهی شخصی، با تعداد پاداشهای تأخیریای که از نظر فرد بخشی از پاداشهای در معرض خطر وی هستند مطابقت دارد” (۱۷۴: ۱۹۹۲). “در اصل، قواعد شخصی این امکان را برای فرد فراهم میکنند که هرگز پاداشهای کوچک و فوری را به پاداشهای بزرگتر و مؤخرتر، ترجیح ندهد. ممکن است او همچنان با وسوسههایش سر کند بدون آنکه تسلیم آنها شود” (۱۹۳).
به اعتقاد انزلی، برخی قواعد شخصی، به لطف ویژگیهایی که این قواعد دارند، خود حفاظتی[۲۳] تر محسوب میشوند. اصطلاح “خود-حفاظتی را به دو معنا باید در نظر گرفت: حفاظت از خودِ قاعده، یعنی تداوم یا بقای قاعده و زیر پا نگذاشتن آن، و حفاظت از فردی که این قاعده به او تعلق دارد و بهعبارت دقیقتر حفاظت از امید فرد به بیشینهسازی پاداش. انزلی مهمترین ویژگیهای خود محافظتی قواعد را بهترتیب زیر خلاصه میکند:
یک قاعدهی شخصی برای اینکه مقرون به صرفه باشد باید سه ویژگی داشته باشد: ۱- مجموعه پاداشهایی که فرد انتظار آنها را میکشد باید آنقدر طولانی و آنقدر با ارزش باشند که بر پاداشهای آنی ترجیح داده شوند. ۲- هر یک از پاداشهای یک مجموعه، و جایگزین فوریتر آن باید به راحتی قابل شاسایی و بدون ابهام باشند. ۳- ویژگیهایی که یک انتخاب را از یک مجموعه پاداش خارج می سازند یا باید مستقل از رفتار فرد باشند یا زیان ذاتی آنها به حدی زیاد باشد که فرد تنها به منظور گریز از قواعد، باعث ایجاد آنها نشود (۱۶۲: ۱۹۹۲).
نادیده گرفتن قواعد نسبتاً دقیقی -قواعدی که “چارچوب شفافی” دارند- که فرد به صراحت آنها را مورد تأیید قرار میدهد (۷۳-۱۶۳) بسیار دشوار تر از بیتوجهی به برداشتهای مبهم فرد از چگونگی هدایت رفتار خود است. در صورت تساوی سایر شرایط، قواعدی که از نظر فرد به بیشینهسازی پاداش کمک میکنند، به حدی دقیقاند که جایی برای تردید در خصوص کاربردشان در موارد خاص باقی نمیماند، و به حدی با صراحت فرمولبندی شدهاند که شرایط گریز از آنها را به حداقل میرسانند، کمتر از قواعدی که چنین ویژگیهایی ندارند، زیر پا گذاشته میشوند(۹). اگر حق با انزلی باشد، سالی از قاعدهای برای ورزشکردن خود سود خواهد برد که واجد چنین ویژگیهایی باشد (۱۰).
به اعتقاد انزلی همچون افلاطون (پروتاگوراس، e357 _ e355)، نزدیکی ادراک شدهی یک پاداش، تاثیر مثبت نیرومندی بر انگیزش فرد برای دنبالکردن آن پاداش دارد؛ و راهبردهای pre-commitment کنترل خود، از جمله تاکتیک قواعد شخصی، به منظور مقابله با همین تأثیر طراحی شدهاند (۱۱). او ادعا میکند که “در رفتارهای اعتیادی، تأثیر نزدیکی بر ترجیحگذاری فرد بسیار آشکار است: بهعنوان مثال، فردی الکلی برنامهریزی میکند که دیگر الکل ننوشد، اگر این فرد از موقعیتهای مصرف الکل به حد کافی دوری جوید موفق خواهد بود، اما اگر با شانس قریب الوقوع مصرف الکل مواجه شود به شدت وسوسه میشود و پس از آن با تمام وجود بهخاطر این لغزش خود افسوس خواهد خورد” (۹۸ :۱۹۹۲). او همچنین میگوید “رفتارهایی که بیشترین مطابقت را با توصیف “ترجیح گذرا” دارند، اعتیاد نامیده میشوند. این رفتارها واجد یک مرحلهی ترجیح هشیار، هر چند گذرا، و به دنبال آن یک دورهی افسوس هستند” (۹۷). به اعتقاد انزلی، اعمالی که توسط نیروی اراده کنترل میشوند، هم تشخیصی هستند و هم علّی. مصرف بیش از حد الکل نشان دهندهی یک الکلسیم خارج از کنترل است، اما هنگامی که فرد از تلاش برای کنترل ارادهی خود نا امید میشود، همین مصرف کنترل نشده میتواند موجب مصرف بیشتر شود” (۲۰۳).
انتخاب (یا تصمیم یا نیت) صِرف جهت خودداری از انجام یک فعالیت وسوسه برانگیز خاص (نظیر مصرف کوکائین) برای استفاده از تاکتیک قواعد شخصی کافی نیست. برای اینکه فرد بتوانداز این تاکتیک استفاده کند، باید بتواند آنچه را در نتیجهی مقاومتش به دست میآید در قالب مجموعهای از پاداشهای پیشروی وی در زمانی طولانی، مدنظر قرار دهد. انزلی ادعا میکند که افرادی که چنین دید طولانی مدتی نسبت به امور دارند بهتر از افرادی که چنین دیدی ندارند میتوانند در مقابل وسوسهها مقاومت کنند؛ زیرا در صورت تساوی سایر شرایط، هر چه فرد پاداشهای مشابهی را برای مدتی طولانیتر در نظر گیرد، انگیزه ی وی برای دستیابی به آنها بیشتر میشود (۱۲). نکتهی انگیزشی مطرح شده در اینجا، نکتهی قابل توجیهی است؛ اینکه انگیزش فرد در نهایت برای مقاومت وی کفایت میکند یا نه موضوعی تجربی است.
موفقیت تاکتیک قواعد شخصی به تناسب این قواعد برای فرد نیز بستگی دارد. مرد میانسال کم تحرکی که وضعیت جسمی رو به زوالش ذهنش را به خود مشغول کرده ممکن است مجموعه پاداشهای طولانی ای را بر اثر ورزش روزانه پیشبینی کند. اما اگر انجام ورزش روزانه را بسیار نامحتمل بداند، قاعدهای که نیازمند ورزش سه روز در هفته است، سودمندتر خواهد بود. با توجه به اینکه انگیزش فرد برای دنبالکردن یک قاعده تا حدودی تابعی است از احتمال شخصی موفقیت فرد در پیگیری آن قاعده و دستیابی به پاداشهای مرتبط با آن، ممکن است چنین فردی برای دنبالکردن برنامهای کم زحمتتر انگیزهی بیشتری داشته باشد، حتی اگر بداند که برنامهی روزانه -در صورت پیگیری صادقانهی وی- پاداشهای بزرگتری را با خود به همراه دارد. شکست برخی افرادی که از تاکتیک قواعد شخصی استفاده میکنند میتواند به چشم انداز غیر واقعبینانه و بالای آنها اسناد داده شود نه به نقاط ضعف خود تاکتیک.
البته اینکه آیا تاکتیک قواعد شخصی کارگر میافتد و تا چه حد به اثر آن میتوان اعتماد کرد، موضوعاتی تجربی هستند. اگر بتوانیم اطمینان یابیم که عده ای از افراد از این تاکتیک استفاده میکنند، صرف نظر از اینکه در مقاومت در برابر وسوسه موفق میشوند یا خیر، میتوانیم منتظر بمانیم و ببینیم تا چه حد در مقابل وسوسه مقاومت میکنند. همچنین میتوانیم ببینیم این افراد نسبت به افرادی که از این تاکتیک استفاده نمیکنند اما بر اساس قضاوتشان، بهتر است مقاومت کنند، چگونه پیش میروند. صرف نظر از واقعیت قواعد شخصی و اعتیاد، چه دیدگاهی در بارهی اعتیاد برای جمعیت عمومی سودمند است؟ یک دیدگاه رایج، اعتیاد را یک بیماری غیر قابل علاج میداند ( که ممکن است با کمک زیاد یک متخصص قابل کنترل باشد). یافتن علل عملی اشاعهی چنین دیدگاهی کار دشواری نیست: بهعنوان مثال، به نظر میرسد پذیرش این دیدگاه توسط افرادی که هنوز هیچ تجربهی اعتیادی نداشتهاند، بهصورتی شهودی میتواند آنها را از چنین موادی دور نگه دارد (۱۳). گذشته از آثار پیشگیرانهی واقعی پذیرش چنین دیدگاه رایجی دربارهی اعتیاد، آثار احتمالی آن را، با توجه به موضعی نظیر موضع انزلی، بر بسیاری از افراد معتاد در نظر بگیرید. اگر انگیزش یک فرد معتاد خاص برای مقاومت در مقابل یک وسوسه در یک موقعیت خاص، تا حدودی توسط برآورد وی از شانس مقاومت موفقیت آمیز وی در آینده -آن هم بهصورت طبیعی و یکنواخت- تعیین شود، پذیرش دیدگاه رایج فوق الذکر توسط چنین فردی، مانع چشمگیری بر سر راه مقاومت موفقیت آمیز وی خواهد بود. البته، این انتقاد به موضع انزلی وارد نیست. ممکن است دیدگاه رایج از نظر شواهد و مدارک ناموجه باشد. اما اینکه پذیرش گستردهی این دیدگاه، از دید عملی نیز ناموجه است، امری پیچیده و جالب توجه است. اگر میتوانستیم دو دیدگاه متمایز را در خصوص اعتیاد گسترش دهیم -یک دیدگاه برای غیر معتادان و یک دیدگاه برای معتادان- مسایل بسیار سادهتر می شد؛ اما چنین کاری شدنی نیست. امیدواریم جستجوی بی وقفهی ما برای کشف حقیقت اعتیاد به نظریهای بینجامد که هم مورد حمایت شواهد تجربی است و هم (در سطحی توصیفی) برای کاربرد عمومی مناسب است.
۳- نتیجه گیری
مفاهیم نظری برای کاربردهای نظری خلق شدهاند. یکی از کاربردهای مفهوم اختلال عمل ارادی این است که به ما کمک میکند دربارهی مسئولیت اخلاقی یا قانونی عامل یک عمل به قضاوت بپردازیم. نظریهپردازی که به این موضوع علاقهمند است میتواند با مقایسهی اختلال عمل ارادی با اختلالات شناختی insanity-level و اختلالات شناختی که عاملان را از مسئولیت اخلاقی و قانونی اعمال معینی مبرا میسازند، به درک این اختلالات بپردازد؛ به شرط اینکه عاملان این اعمال از نظر اخلاقی یا قانونی، خود مسئول اختلالشان نباشند. اینکه انواع مختلف اعتیاد، اختلال عمل ارادی به شمار میروند یا خیر بستگی به این دارد که آیا این اعتیادها عذری منطقی و مربوط برای اعمالی که موجد آن هستند فراهم میکنند یا خیر. این نکته در مورد اختلال عمل ارادی نیز مصداق دارد.
یک سوال جالب این است که آیا فرد خودداری که با موفقیت از قواعد شخصی برای مقاومت در مقابل وسوسههای مرتبط با اعتیاد یا سایرمشکلات استفاده میکند میتواند فردی مبتلا به اختلال عمل ارادی به شمار رود. الیوت مواردی نظیر موارد زیر را اختلال عمل ارادی به حساب میآورد: جنون آتش افروزی، جنون دزدی، قمار آسیب شناختی، اختلال وسواس جبری، نمایشگری جنسی، بچه بازی، تماشاگری جنسی، مالش خواهی، مدفوع خواهی. تا چه حد میتوان انتظار داشت تاکتیک قواعد شخصی برای هر یک از این اختلالات موثر واقع شود؟ آیا افرادی که این قواعد برایشان موثر واقع میشوند دچار اختلال عمل ارادی در نظر گرفته میشوند؟ احتمالاً اینکه فرد بتواند تنها با استفاده از تکنیک قواعد شخصی بر یک مشکل تسلط پیدا کند، نشانه ی بسیار خشکی برای تمایز مشکلات ارادیای است که در حد اختلال عمل ارادی نیستند و مشکلاتی که در حد چنین اختلالاتی هستند (۱۴).
نویسنده: آلفرد آر.می
مترجم: سحر طاهباز
[۱] Volitional disorder
[۲] Alfred R.Mele
[۳] pyromania
[۴] kleptomania
[۵] protagoras
[۶]Akrasia
[۷] Glover
[۸] Neely
[۹] Pugmire
[۱۰] John Fischer
[۱۱] Mark Ravizza
[۱۲] Reasons_responsive mechanism
[۱۳] Regular reasons_receptivity
[۱۴] Weak reasons_reactivity
[۱۵] Bakalar
[۱۶]Greenspoon
[۱۷] Becker
[۱۸] Murphy
[۱۹] Heyman
[۲۰] Peele
[۲۱] Szasz
[۲۲] George Ainslie
[۲۳] – self-protective