نظرگاه و نظربازی

آنچه در خصوص هر روایتی شایان توجه است، وابستگی آن به موضع و نظر است. همان‌طور که پیشتر گفته شد، موضع‌گیری‌ها بی همتا و محدودند و در عین حال، گرانبار از احساسات و نیازهای ما هستند. بر همین مبنا، رفتار ما نه تابع عینیت حاکم بر جهان که تابع بازنمایی و تفسیر ناشی از نظرگاه‌هایمان است. در واقع بهترست بگوییم عینیت هر فردی محصول تعامل نظرگاه او با نظرگاه‌های دیگر و یا تعامل نیروهای آنها با یکدیگر است. حال این نظرگاه می‌تواند با شناخت دقیق از نظرگاه‌ها یا نیروهای دیگر همراه باشد و یا نباشد، و همچنین موضعی سازنده و کارامد در برابر مواضع دیگر داشته و یا نداشته باشد. انسان حیوانی روایتگر است. منِ انسانی بر مبنای قصه است که ساخته می‌شود. بر همین اساس، تعبیر ذهنی‌ای که با سرعت و به شکلی ناهشیار در چارچوب روایت در حال خَلق شکل می‌گیرد، تعیین‌کننده نحوه عمل ماست.

وقتی رویدادی رخ می‌دهد، ذهن ما برای تعبیر و معنادهی آن چنان سریع به تکاپو می‌افتد که ما حتی نمی‌دانیم به جای مشاهده رویداد، در حال تعبیر و معنادهی آن هستیم. در فصل چهار من به روایت من توضیح دادم که تداوم بیشتر مرحله مشاهده و گسترش آن، به خودآگاه کردن مواضع ناخودآگاه (معنادهی ناهشیار) می‌انجامد که بهوشیاری نامیده می‌شود و برای سلامت مفید است. به عنوان مثال، به این تصویر نگاه کنید. آیا این تصویر اردکی رو به سوی راست و یا خرگوشی به سوی چپ است؟ این تصویر نشان می‌دهد که نه واقعیت عینی، بلکه ذهن تفسیرگر ماست که به واقعیت عینی معنا می‌دهد و این فرآیند همانگونه که در مشاهده این تصویر مشخص است، به شکلی ناهشیار رخ می‌دهد. مشاهده بهوشیار این شکل، امکان معنادهی در قالب خرگوش و اردک را هویدا می‌سازد.

ما چگونه تفسیر می‌کنیم؟ ذهن ما بر چه مبنایی دست به تفسیر چیزی می‌زند؟ تکیه به تجربه گذشته از عوامل مؤثر در تفسیر ماست. اگر شما خرگوش خانگی داشته باشید، به احتمال زیاد شکل بالا را خرگوش می‌بینید. افزون بر تجربه گذشته، بافتی که تجربه در آن رخ می‌دهد عامل دیگر اثرگذار است. برای مثال، تصویر بالا در روز شکرگذاری در جامعه آمریکا به احتمال زیاد اردک و نه خرگوش دیده می‌شود. بنابراین، بافت مکانی و زمانی از عوامل مؤثر بر نحوه تفسیر ماست.

تفسیرگری نه تنها در خصوص تصاویر، بلکه در خصوص فهم ما از گفتار و کردار دیگران نیز هست. این تفسیرگری است که تعیین کننده احساس و عمل آدم‌هاست. این تفسیرگری‌ها می‌توانند سازنده یا مخرب باشند. همه شما داستانِ دیدنِ نیمه خالی و پر لیوان را شنیده‌اید. گاهی نظرگاه ما از واقعیت به ما در جهت کنش‌ سازنده کمک می‌کند و گاهی کنش سازنده و کارامد‌ را سد می‌نماید. این تصاویر و نظرگاه‌ها هر چه باشند، ریشه در روایت‌های شخصی ما از خود دارند. همه آدم‌ها روایت‌هایی محوری درباره‌ خود و روابط‌شان دارند که ریشه در تعامل‌های مهم کودکی آنها دارد و این روایت‌ها همچون یک صافی، تفسیر روابط در بزرگسالی را به شکلی سازنده و یا مخرب تحت تأثیر قرار می‌دهند. بنابراین، هر قصه‌ای که ما از خود و زندگیمان، آگاهانه و ناآگاهانه بازی می‌کنیم، هم شخصی است، هم بی‌همتاست، و هم از تعیین‌کننده‌های اصلی افکار و احساسات و رفتارهای ماست.

در فرهنگ ما مفهوم نظرگاه در ترکیب جالب نظربازی در اشعار حافظ متجلی شده است که در آمیختگی نظر با نیاز یا احساس را به خوبی نشان می‌دهد. مفهوم نظربازی دو مفهوم متضاد را در کنار هم قرار می‌دهد: «نظر» و «بازی». مفهوم نظر به معنای نگاه کردن ارادی و هدفمند است و در ترکیب‌هایی همچون از نظر راندن، اهل نظر، صاحب‌نظری، علم نظر، و بلند نظر دیده می‌شود. مفهوم بازی نیز از ساحت معنایی حس و هوس‌بازی می‌آید که در ترکیب‌هایی همچون هوس‌بازی، بچه‌بازی، قماربازی، کبوتربازی، زن‌بازی و غیره به کار می‌رود. اینجاست که نظر از ساحت خرد ناب به ساحت بازی کشانده می‌شود. در اینجا به مصداق آنچه از نظرگاه‌گرایی نیچه نقل کردم، علم نظر با بی‌نظری به چیزی میسر نمی‌شود[۱].

حافظ دو ساحت عقل و هوس را با مفهوم نظربازی به هم آمیخته است و دوگانگی آن را از میان رانده است. مانند مفهوم دل دانا، که از آن سخن خواهم گفت، نظربازی نیز آمیختگی دو مفهومی که متعارض انگاشته شده‌اند را هویدا می‌سازد: صاحب‌نظریِ در آمیخته با شور زندگی. دلبستگی و عقل با هم می‌آمیزند تا نظربازی را خلق کنند و کار را با نظر دنبال کردن، نوعی معرفت‌شناسی است که شور و خواهش را از نظر حذف نمی‌کند، بلکه نظر را به عنوان ابزاری در جهت پیرایش و پالایش شور زندگی به کار می‌برد. شور زندگی نیز چیزی نیست جز احساساتی که از نیازهای انسانی برخاسته‌اند.

انسان گریزی از نظربازی ندارد: دگردیسی شور زندگی (نیازها و هیجان‌های همخوان با آن) در قالب نظرگاه‌های کارامد و حرکت به سوی شور عالی‌تر و خالص‌تر. عواطف را پیش‌زمینه ضروری شناخت دانستن و طلب شناخت را گرانبار از دلبستگی و احساس دیدن، به جای سرکوب هوا و هوس، به‌جای حذف دل، و به‌جای مرگ خواهش‌ها. احساسات نه تنها شناخت را نمی‌آلاید، بلکه آن را به حس زیبایی‌شناختی می‌آراید و این حس است که بازی و رقص را در قالب عشق‌بازی و عشق‌ورزیِ حُسن‌شناسانه متجلی می‌نماید[۲].

در مجموع آنچه از مفهوم نظرگاه و نظربازی باید فهمید، همخوانی آنها با مفهوم موضع است. مفهوم نظربازی، همچون نظرگاه‌گرایی نیچه، این واقعیت را می‌نماید که هر موضع و نظری رو به سویی و کویی دارد و برخاسته از خواسته‌ها و نیازهاست. نظر و موضع نمی‌تواند منفرد و جامع باشد، و هیچ نظری امکان انحصار حقیقت را ندارد. بر همین مبنا عرصه نظرورزی عرصه بازی است که تداوم دارد و پایان نمی‌پذیرد. مراد حافظ از مفهوم نظربازی عمدتا کسی است که زیبایی را می‌فهمد و حس می‌کند. تجربه‌ای زیبایی‌شناختی که با صاحب‌دلی و صاحب‌نظری و نظرورزی همگام است. اگرچه حافظ این مفهوم را عمدتاً در بعد زیبایی‌شناختی به کار برده، اما با توجه به انسجام قصد و نظر، و گرانباری آن از شور و خواهش‌های زندگی، مفهوم نظربازی با مفهوم چند صدایی بودن شخصیت انسانی و روایت‌گری برخاسته از مواضع منسجم و زیبا نیز همگام دانست. از منظر حافظ، تعامل نظرگاه ما بر مبنای مقایسه بُعد زیبایی‌شناختی آن در تعامل قرار می‌گیرند و این همان چیزی است که مفهوم نظربازی را متجلی می‌کند. در جمع، انسان از منش‌های چندگانه‌ای تشکیل شده است که به شکلی منسجم و نامنسجم، متمرکز یا متفرق در کنار هم هستند، و دیالوگ میان آن‌ها بر مبنای برتری زیبایی‌شناختی و کارامدی آنها به پیش می‌رود.

                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                        نیما قربانی

http://dialogicalresearch.org


[۱] آشوری (۱۳۹۳)

[۲] آشوری (۱۳۹۳)

9 مرداد 1400

0 responses on "نظرگاه و نظربازی"

    Leave a Message

    دکتر نیما قربانی را در کانال‌های زیر دنبال کنید

    Hide picture