عموم مردم به این جمله معروف باور دارند که «عشق کور است». برخی از دانشمندان جامعهشناسی معتقدند که «عشق یک اختراع جدید است و تنها چند صد سال از عمر آن میگذرد» و برخی دیگر از این دانشمندان بر این باوراند که «عشق محدود به فرهنگهای غربی است». این نوشته نشان خواهد داد که چرا تمام این ادعاها از اساس غلطاند. از چشمانداز تکاملی، عشق یک سازش (Adaptation)، یا بهصورتی دقیقتر مجموعهی پیچیدهای از سازشها است که برای حل مسایل بقا یا تولیدمثلی خاصی طراحی شده است.
به عبارتی، عشق مجموعهای از ابزارهای ظریف روانشناختی است که طراحی شده است تا در شرایط معینی برای انسان کارکردهای عملی مفیدی داشته باشد. مجموع این کارکردها تأییدی میشوند بر ادعایی که نسبت به ادعاهای قبلی به واقعیت نزدیکتر است: «عشق گوهر گرانبهایی است». موجودات منزویتر مانند پانداهای بزرگ و جوجهتیغیها نیاز کمتری به عشق دارند. آنها تنها زندگی میکنند و تنها به بقای خود ادامه میدهند و دو جنس صرفاً مدت زمان اندکی برای جفتگیری به هم میپیوندند و بعد هر کدام راه خود را میروند. انسانها در مقابل، حیواناتی اجتماعیاند (آرونسون، 2004). ما بهصورت گروهی زندگی میکنیم و سایر انسانها «ابزارهایی»اند (Vehicles) که بقا و میراث ژنی ما به آنها تکیه دارد.
آیا میتوان گفت که این حالت روانشناختی که به نام عشق میشناسیم و شامل حالات هیجانی،فرایندهای پردازش اطلاعات،و اعمال عاشقانهی آشکار است، یک سازش است که برای حل مشکلات تولیدمثل تکامل یافته است؟
برای زنان، پیوندی بین عشق و سکس برقرار است، درحالیکه برای مردان رابطهی جنسی بدون عشق (نسبت به زنان) پذیرفتنیتر است. این یافتهها ما را به یک فرضیهی تکاملی دیگر در مورد عشق رهنمون میشود: تجربهی هیجانی عشق وسیلهای است برای افزایش احتمال تعهّد… [برای مطالعه بیشتر و خرید یا دانلود ماهنامه به لینک خرید در پایین صفحه مراجعه کنید]
ترجمه و تلخیص: امیدرضا قاسمی
منبع: ماهنامه جان و تن شماره 7 و 8
جهت خرید این ماهنامه کلیک کنید...