
انسان موجودی است دیالوژیک و این دیالوگ در قالب ارتباط میان کاراکترها متجلی میشود: دیالوگ منهای داننده. صدا در این شکل ارتباطی، نقش محوری دارد و این دیالوگ است که ذهن و مشخصههای آن را میسازد. ذهن به شکلی دیالوژیک کار و رشد میکند، و به شکلی دیالوژیک تجلی مییابد و مسألهگشایی میکند. فکر و احساس هر دو در دیالوگ نمود مییابند. دیالوگ هویتها، در بالاترین و عالیترین سطح، در قالب روایت قابل درک میشود. بر این اساس، شناخت از یک منظر، فهم داستان یک کاراکتر است.
وقتی میگوییم یک نفر را میشناسیم یعنی چه؟ یعنی اینکه میدانیم در یک موقعیت خاص یا در مجموعهای از موقعیتهای مختلف چه رفتاری از او سر میزند؟ یعنی اینکه میدانیم او در مجموع واجد چه صفاتی است؟ و این صفات چگونه در او ترکیب میشوند و امکان پیشبینی رفتار وی را فراهم مینمایند؟ وقتی یک نفر را میشناسیم یعنی اینکه میفهمیم این صفات چرا و چگونه در او شکل گرفتهاند؟ در نهایت همه این پرسشها برای شناخت یک فرد هنگامی تکامل و عمق مییابند که بپرسیم و بفهمیم داستان زندگی این آدم چیست، و این داستان چه اثرات و سازوکارهایی را در ذهن او پدیدار کرده است، و چگونه ادامه مییابد. در قالب داستان زندگی است که صفات، انگیزهها، و اهداف فرد در مجموعه منسجمی درک میشوند، و نحوه شکلگیری آنها بر مبنای شبکه ارتباطات دیالوژیک مهم زندگی او، به ویژه در خانواده، روشن میشود.
روایتگری انعکاسی از رشد یک سیستم پردازش در ذهن انسان است. انسان در پردازش اطلاعات موجودی دو ساحتی است. در همین راستا و بر اساس دیدگاه برونر[۱] افراد درباره خودشان و جهان به دو شیوه بسیار متفاوت میاندیشند: پارادایمیک[۲] و روایتی[۳]. تفکر پارادایمیک، تفکر علمی و تجلی رشد پردازش سیستم عقلانی (یا نمادین و هشیار) در انسان است. کانت در عالم فلسفه و پیاژه در عالم روانشناسی، فرآیند رشد این شکل از پردازش را صورتبندی کردند. مشخصههای پردازش یا تفکر عقلانی به شرح زیر است:
- بر اساس گزارههای تجربی معتبر و منطقی میاندیشد.
- از اصول و نظریههایی برای تبیین چگونگی عملکرد جهان استفاده میکند و دادههایی عینی برای حمایت از ادعاهای خود ارائه مینماید.
- مناسب تبیین روابط علت و معلولی در دنیای فیزیکی است.
- در جهت حذف ابهام و عدم قطعیت درباره جهان حرکت میکند و برای سازماندهی مجموعهای از پدیدهها تبیینهای نظریِ منفرد و عینی ارائه مینماید.
- برای رویدادهای مشابه، تبیینهای پارادایمی متعددی وجود دارد که با یکدیگر رقابت میکنند و فرض بر این است که تنها یک نظریه درباره پدیدهای خاص میتواند صحیح باشد.
روایت، سبک دیگری از اندیشه و تجلی رشد پردازش سیستم تجربهای-هیجانی (زیر نمادین) در انسان است. اسطورهشناسی و منظومه روانکاوی، ماهیت و رشد این شکل از تفکر را صورتبندی کردهاند. مشخصههای پردازش یا تفکر روایتی به شرح زیر است:
- با استفاده از داستانها به تجارب خود معنا میدهد.
- از موقعیتها[۴]، صحنهها[۵]، و کاراکترهایی جهت تبیین چگونگی و چرایی رفتار افراد استفاده میکند.
- شیوهای مناسب برای فهم نیتها[۶] و آرزوها[۷]ی افراد، چگونگی تبدیل آنها به اعمال انسانی، و چگونگی تداوم این اعمال در طول زمان است.
- در جستجوی حقیقت به معنای پارادایمی آن نیستند؛ بیشتر راستنما (شبیه واقعیت[۸]) یا زندگیمانند[۹] است.
- بر خلاف نظریههای علمی و فلسفی، آنقدر ساختاریافته نیست که سایر احتمالات را حذف نماید؛ و احتمالات جدیدی را برای گسترش افق تجارب زندگی ارائه میکند.
- بر خلاف نظریه، بهطور مستقیم از روایتگر خود متأثر است و در واقع، کاملاً وابسته به دیدگاه است. ذهنیت قصهگو قابل تفکیک از قصه نیست و احساسات، اهداف، نیازها، و ارزشهای فردی که قصه را خلق میکند، به طور مستقیم با قصه در هم آمیخته است.
- با توجه به موفقیت در انتقال ذهنیت مرکب[۱۰] نویسنده در داستان ارزیابی و فهمیده میشود.
تمایز میان تفکر پارادایمی و روایتی، انعکاسی از دوگانگی[۱۱] پردازش ذهن انسان است. روانشناسان شناختی میان حافظه معنایی (دانش انتزاعی و مفهومی) و حافظه رویدادی (یادآوری رویدادهای خاص و صحنههای داستانی) تمایز قائلند. تحول دو نوع دانش نیز از هم متمایز شدهاند: لوگوس[۱۲] به عنوان دانشی فرضی- قیاسی و میتوس[۱۳] به عنوان دانشی روایتی مرتبط با تجربه شخصی، هیجانات، و روابط بین شخصی[۱۴]. در نظریههای شخصیت نیز به تفاوت نظامهای عقلانی[۱۵](مرتبط با منطق و دلیل) و تجربهای[۱۶] (مرتبط با تصاویر محسوس، استعارهها، و داستانها) اشاره شده است[۱۷].
همه این تمایزها به نوعی حاکی از وجود مسیرهای متفاوت رشد و پختگی این دو شیوه اندیشه و پردازش خبر است. تفکر پارادایمی و روایتی یکدیگر را از طریق دیالوگ میشناسند و میفهمند. دانشمندان درصدد فهم من با روششناسی علمی هستند و من نیز به دنبال فهم علم، نیات، و شیوه عمل آن در قالب داستان است. روانشناسان شناختی، فرایند روایتگری ذهن را صورتبندی میکنند و روانشناسان روایتی، نقش ذهنیت نظریهپرداز در نظریهاش و روایت شکلگیری نظریههای علمی را میسرایند. هر دو حالت پارادایمی و روایتی، پردازشهایی عالی یا سطح بالا هستند. بلوغ عقلانیت در تفکر پارادایمی و بلوغ تجربه در تفکر داستانی است. به عبارتی دیگر، دو سیستم پردازش خبر در انسان- عقل و دل، نماد و زیر نماد، هشیار و ناهشیار، و دلیل و تجربه- در فرایند زندگی رشد میکنند و پخته میشوند. غایت عقلانیت در علم و فلسفه تحلیلی، و غایت تجربه در روایتگری، فلسفه قارهای، و روانکاوی خود را مینمایاند.
دیالوگ و سنتز تفکر پارادایمی و روایتی، موجب شکلگیری عالیترین نوع دانش میشود: نوعی فرایند خودشناختی. به نظر میرسد دوره دیالوگ و انسجام عقلانیت (تفکر پارادایمی) و تجربهگرایی (تفکر روایتی) فرا رسیده یا نزدیک است. انسان در فرایند تفکر و رشد سیستمهای معرفتی خود، به این دیالوگ میرسد. یک استدلال قانعکننده و محکم، حاصل انسجام مقولههای منطقی تفکر پارادایمی و تبیینهای روایتی جذاب است. من به روایت من در خصوص مبادی علمی شکلگیری چنین سنتزی از دیالوگ عقل و دل بود.
مفهوم «دل دانا» که در ادبیات عرفانی ایران زمین به کرّات به کار رفته است، فرزند خلف دیالوگ تفکر پارادایمی و روایتی است. ظهور مفهوم هوش هیجانی در روانشناسی غربی نیز حکایت از روح زمان در دیالوگ عقل و دل یا دیالوگ تفکر پارادایمی و روایتی دارد[۱۸]. جالب اینجاست که مفهوم دل دانا حکایت از زمینههای تاریخی دیالوگ این دو تفکر در فرهنگ ما میکند. اگرچه عقلانیتی که در سدههای گذشته در فرهنگ ما وجود داشته، با عقلانیت و عینیگرایی امروزین در فرهنگ غربی متفاوت است، اما به نوعی بر دیالوگ عقل و دل در آن روزگار تأکید میکند. دل دانا و هوش هیجانی هردو نوید درک ضرورت دیالوگ عقل و دل و یا تفکر پارادایمی و روایتی را میدهند. بشر در نهایت باید ارتباط و زمینه انسجام این دو نظرگاه را فراهم آورد.
نیما قربانی
[۱] Brunner, J. S. (1986)
[۲] Paradigmatic Mode of Thought
[۳] Narrative Mode of Thought
[۴] Plots
[۵] Scenes
[۶] Intentions
[۷] Desires
[۸] Verisimilitude
[۹] Life- likeness
[۱۰] Intricate Subjectivity
[۱۱] Dichotomy
[۱۲] Logos
[۱۳] Mythos
[۱۴] Labouvie-Veif, G. (1990)
[۱۵] Rational
[۱۶] Experiential
[۱۷] Epstein, S. (1994)
[۱۸] Mayer, J. D., Salovey, P., & Caruso, D. R. (2000)
0 responses on "قضیه و قصه: تفکر پارادایمیک و تفکر روایتی"