تجربهی آشنای ناکامی در رژیمهای کاهش وزن!
رژیم لاغری که زمانی در نظر عموم «سوسولبازی» و درخور «از ما بهترون» به ویژه خانمها دیده میشد، امروزه با شیوع چاقی، از فراگیرترین دغدغههای عمومی در میان طبقهی متوسط شهری است. تقاضای فراوان برای این رژیمها راه را بر اشکال مختلفی از فریبکاریهای غیر علمی گشوده است. نوشتهی زیر در پی آن است که تا با نگاهی روانشناختی و تکاملی روایتی دیگر از این رژیمها به دست دهد. روایتی که میتواند با ایجاد درکی عمیقتر از سازوکارهای روانی و زیستی انسان، همهی علاقهمندان به دنبال کردن این رژیمها را در تصمیمشان راهنما باشد.
دور از واقعیت نیست اگر بگوییم اکثر ما تا به حال تصمیم گرفتنهای پی در پی برای شروع رژیمهای کاهش وزن به خصوص از نوع «از شنبهی دیگر رژیم میگیرم» و یا رژیمهای جدی و زیر نظر متخصص را تجربه کردهایم. اما به راستی چه چیزی منجر به شکست و عدم موفقیت این تلاشها به خصوص در درازمدت میشود؟
بدیهی است که میزان وزن افراد به میزان غذایی که مصرف میکنند و مقدار انرژیی که میسوزانند بستگی دارد. اما نکتهای که مورد غفلت قرار میگیرد وظیفه مهم مغز در کنترل احساس گرسنگی و همچنین مصرف انرژی است که اغلب افراد از این فرایند آگاهی ندارند. این عدم هوشیاری شاید برای ذهن بسیار مشغول آدمی در دنیای پر مشغلهی امروز خیلی هم بد نباشد، چرا که با این عدم آگاهی است که یادمان نمیرود نفس بکشیم یا فراموش نمیکنیم که چگونه راه برویم. [برای مطالعه بیشتر و خرید یا دانلود ماهنامه به لینک خرید در پایین صفحه مراجعه کنید]
ساندرا آموت / گردآوری و گزارش: شیوا گرانمایهپور
منبع: ماهنامه جان و تن شماره 3 و 4