آدمی را از ارتباط گریزی نیست. این جمله غلط است. باید گفت: آدمی ذاتاً در تکاپوی ارتباط و پیوند است. انسان حیوانی اجتماعی و ناطق، و به دنبال موضوعی برای ارتباط است. نخست شور ارتباط با موضوعی انسانی را دارد، یعنی طالب برقراری رابطه با همنوع خود است. اما اگر این رابطه امکانپذیر نباشد، به تکاپوی برقراری ارتباط با مادون انسان، یعنی حیوان و یا اشیاء میافتد. با ظهور روانشناسی علمی و نظریهها و پژوهشها در باب مفهوم دلبستگی، اهمیت نخستین ارتباط بهعنوان یک نیاز انسانی تأیید شد. «چیزی بگو»، «حرفی بزن»، «نگاه معنیداری کن»، و «باب رابطه با من را باز کن». «در این رابطه عواطفی نشان بده که با آنها در پیچم و پیوند را یگانه و یا موانع حصول آن را چاره کنم». این ذات آدمیزاد است.
رابطه انسانی در عین مشترکات بسیار با دیگر پستانداران، تمایزی آشکار نیز دارد. دلبستگی از نوع ایمن و ناایمن امری است که در حیوانات نیز مشاهده میشود. دلبستگی، پیوند روانشناختی با دوام در انسان و حیوان است. در کنار هم بودن برای مدتی طولانی در فضا و زمانی یکسان و آشفتگی روانشناختی در هنگام جدایی از مشخصههای دلبستگی است. اما پیوند عاطفی در انسان، تنها محدود به دلبستگی نیست و مسألهی نیاز به ارتباط، امری گستردهتر از دلبستگی است. بهعبارت دیگر، دلبستگی به شکلی خاص از رابطه که گرانبار از عواطف است، اشاره دارد. اما صرف نظر از آن، نیاز به ارتباط، همراه با دلبستگی یا بدون آن، از مشخصههای انسان است و این نیاز به ارتباط در قالب دیالوگ نمود مییابد.
وقتی صحبت از دیالوگ میشود، نوع خاصی از رابطه مدّنظر است. دیالوگ نوعی ارتباط متقابل است، اما هر ارتباطی ماهیت دیالوژیک ندارد. وقتی شما وسیلهای مکانیکی همچون آسیاب درست میکنید، اجزای مختلف این وسیله با یکدیگر در ارتباط هستند، اما این ارتباط دیالوگ نیست. دیالوگ شکلی از ارتباط است که عمدتاً به انسانها اختصاص دارد، و با قدری مسامحه در مواقعی در حیوانات نیز دیده میشود. دیالوگ بهعنوان نوعی خاص از ارتباط، بین دو موجود زندهی نسبتاً مستقلی رخ میدهد که هریک به درجاتی مختار و دارای افکار، نظرات، احساسات، انگیزهها، و اعمال خاص خود هستند. بهعبارتی دیگر، دیالوگ ارتباط دو موجود زندهای است که فکر، انگیزه، و اختیار نسبی دارند. بر همین اساس، بر خلاف یک ارتباط مکانیکی، ارتباط این دو موجود زنده، بالاترین سطح از پویایی را خواهد داشت، و در نتیجه به سختی قابل پیشبینی است (همین امر از رموز پیچیدگی حاکم بر روانشناسی و علوم رفتاری است).
تصور کلیشهای از دیالوگْ ارتباطی است که صرفاً بر مبنای استدلال و توازن قوا باشد، و همچون یک مناظره تلویزیونی طرفین، بحث و استدلال کنند و فرصتی برابر برای بیان نظرات و افکار خود داشته باشند. اما در واقع، دیالوگ همیشه اینگونه نیست و این شکل خاصی از دیالوگ است که ماهیت آرمانی و صرفاً عقلانی دارد. در نظر گرفتن دیالوگ بهعنوان مفهومی عاری از قدرت اجتماعی و همچنین عاری از احساسات برداشتی نادرست است. عدم توازن قدرت، به درجاتی، در هر توالی از عمل یا عکس العمل در هنگام دیالوگ قابل مشاهده است، اما این عدم توازن حدی دارد. اگر قدرت کاملاً در انحصار یک طرف باشد، دیالوگی شکل نمیگیرد. سخنگو در دیالوگ تنها در شرایطی میتواند ارتباطی هدفدار برقرار کند که توانایی صحبت و ابراز دیدگاههای خود را تا حدی داشته باشد. در واقع، بخشی از فرایند نوبتگیری برای سخن گفتن، جابهجایی بین نقش «صاحب قدرت » و «مطیع قدرت » در طول گفتوگو است. برای مثال، وقتی یک نفر صحبت میکند، طرف دیگر ساکت میماند. در این وضعیت، فرد سخنگو تأثیرگذارتر از فرد ساکت است. ممکن است یک نفر بیش از دیگری صحبت کند یا موضوعی جدید و مؤثر را مطرح نماید و در نتیجه تسلط نسبیای بر فرایند گفتوگو و پیامدهای آن داشته باشد. افزون بر تفاوت در قدرت که ذات فرایند نوبتگیری است، عوامل اجتماعی نیز میتوانند با تفاوت قدرت در دیالوگ مرتبط باشند. برای مثال، والدین معمولاً بهجای کودکان خود سخن میگویند، حتی زمانیکه کودک بهطور مستقیم مخاطب قرار میگیرد. مثال رایج آن، ارتباط پزشک اطفال و کودک است که معمولاً والدین مخل آن میشوند و بهجای کودک پاسخ میدهند. در این شرایط کودک فرصت ابراز دیدگاه خود را نمییابد. مواقعی نیز وجود دارد که تفاوت قدرت به شدت کاهش مییابد، مانند گفتوگوی صمیمانه دو دوست. با این حال، نابرابری قدرت یا تسلط نسبی هرگز بهطور کامل در دیالوگ از میان نمیرود.
از سوی دیگر، هر دیالوگی گرانبار از عواطف است. سبقه واژه دیالوگ بیشتر ماهیتی عقلانی دارد، اما در واقع مراد از آن رابطهای است پویا که مواضع موافق و مخالف و یا معلوم و مجهول (پرسش و پاسخ) رو در روی هم قرار میگیرند و هریک از این مواضع، رو به سوی خاصی دارند تا نیازها و عواطفی را که زیربنای این مواضعاند برآورده و ابراز نمایند. دیالوگی را نمیتوان تصور کرد که عاری از این عواطف و نیازها باشد. تنها درجه اشباع احساسات است که میتواند در هر دیالوگی متمایز باشد، اما بیتردید هر دیالوگی بر مبنای مواضعی شکل میگیرد که برخاسته از نیازها و احساسات است. دیالوگ، ارتباطی پویا بر مبنای نیازها، احساسات، و عقل است که به شکلگیری مواضع میانجامد. گرانباری دیالوگ از عواطف سبب میشود که موافقت و مخالفت، و پرسش و پاسخ در دیالوگ همراه با خشم و مهر، شوق و ترس، و شفقت و شقاوت باشد. به عبارتی دیگر، در هر دیالوگی درجات متفاوتی از احساسات پیچیده و در همتنیده حضور دارند. این احساسات ممکن است به حدی شدید باشند که فرایند دیالوگ را مختل کنند.
نیما قربانی