“… یه مریض من از سیستمهای پویایی میاد. یک سیستم شون هست که توی تجسمشون که نمیدونم پدرشون رو میکُشن، تکهتکهشون میکنن، فحششون میدن، بعد خشم تخلیه میشه. مریض میگه من مادرم رو کشتم بابامو کشتم، همسایمون روکشتم اما هنوز حالم خوب نیست. پس از بررسی متوجه شدیم [مشکل] Intent Impulse Control است و دارو میخواهد. بنابراین در این موارد اصلاً دستکاری نکنید. این آدم هیجانش شدیده. تفاوتی که آدمها دارند … یه بخشیاش مزاج و سرشتی است و شما نمیتوانید کار دیگهای باهاش بکنید.”
جملات یادشده را یکی از دوستان و همکاران عزیزم در یکی از کارگاههای خود بیان نمودند. از آنجایی که مفهوم تجربه واقعی احساسات در رواندرمانی پویشی فشرده و کوتاهمدت (ISTDP) با سوء برداشتهای بسیاری همراه است، لازم دیدم در جهت روشن شدن این مفهوم، اگرچه بارها سخن گفتهام، بار دیگر توضیح دهم. هر احساسی سه مؤلفه جسمانی، حرکتی، و فکری دارد و تجربه واقعی احساسات به معنی حضور هر سه مؤلفه یاد شده در فرد است. این امر مستلزم ظرفیتسازی روانی در جهت توجه، تداوم آگاهی، و تحمل احساسات سرکوبشده و دردناک است.
انجام نادرست فنون ISTDP و این گمان که خیالپردازی در خصوص تکانههای ناهشیار به معنای تجربه واقعی احساسات است، خطای رایجی به خصوص در میان درمانگران مبتدی این سیستم است. از یاد نبرید که خیالپردازی در خصوص سرخوردگیها و آسیبها و به دنبال آن تجسم صحنههایی از کشتن و قطعه قطعه کردن، چیزی جز یک واکنش دفاعی بدوی نیست که در قالب خیالبافی و خشمی گسسته (Splitted) از دیگر احساسات مرتبط خود را نشان میدهد. برهمین مبنا است که فحاشی نیز یک واکنش دفاعی است و نه تجربه واقعی احساس. چنین تجربهی دفاعیای از تجربه واقعی و درون روانی احساساتِ آمیخته به دور است و بدیهی است که چنین سازوکار دفاعیای، همانگونه که همکار عزیزم در کارگاه خود متذکر شدند، نه تنها به بهبودی نمیانجامد بلکه منجر به تشدید اختلال و علائم آن میگردد. هدف از جلسه درمان در ISTDP کاوش منسجم تجربههای ناهشیار و تأمل در آنهاست که این تأمل خود به تجربههای عمیقتر میانجامد و موجد تأملی بیشتر است، نه تخلیه تکانشی و بیحاصل خیالپردازیهای ناشی از احساسات ناهشیار. شایان ذکر است که چنین خیالپردازیهایی در افراد شکننده و دارای ظرفیت روانی پایین بسیار سریع بیدار میشود و برخی گمان میکنند این تجربه واقعی احساسات است، در صورتیکه نیست. شواهد پژوهشی در تأیید اثر شفابخش تجربه واقعی احساسات گسترده است، منتها شرایط و نشانههای این تجربه امری است که باید تشخیص داده شود و این کار نیاز به تبحر و تخصص دارد. بر اساس شواهد، ISTDP در عین حالی که درمان اثربخش و کارآمدی است، بهکارگیری نادرست آن میتواند آسیبزا باشد.
آنچه باید درخصوص وضعیت رواندرمانی در جامعه خود نیز اذعان نماییم، اشتیاق فراوان برای درمانگر شدن و پندار تبحر و تخصص با شرکت در یک یا چند کارگاه چند روزه است، در این کارگاهها نیز گاهی مدرسِ فراتر از تسلط و تخصص خود به انتقال ناقص مفاهیم و فنون میپردازد، بدون توجه به اثرات این انتقال در فرایندهای ناهشیار شرکتکنندگان. گاهی نیز مشاهده میشود برخی از شرکت کنندگان، پس از گذراندن کارگاه، خود اقدام به برگزاری کارگاه و تدریس میکنند. این امر نشان میدهد که استانداردها در جامعه ما، در اغلب حوزهها، بسیار افت کرده است. برنامهریزی جهت ارزیابیهای دقیقتر در خصوص تأیید صلاحیتها و آموزشهای سیستماتیک و بلندمدت در این خصوص میتواند در رفع این معضل راهگشا باشد. کارگاه در واقع چیزی جز آشنایی با مقدمات نیست و پندار سادگی بهکارگیری فنون، بدون تخصص و مهارت کافی به سوء تفاهمهای یاد شده در ذهن همکاران منتهی میگردد. چنین خطاهایی در به کارگیری فنون ISTDP را نباید به ماهیت این سیستم درمانی نسبت داد، بلکه لین امر نشانی از فقدان مهارت کافی است.
در عین حال شایان ذکر است که قسمت دوم فرمایشات دوست عزیزم کاملاً درست است. وی در واقع به فرد بیماری اشاره میکند که شکننده است و ظرفیت روانی پایینی دارد و در نتیجه بیدارسازی خیالپردازیِ صِرف در خصوص تکانههایش نه به بهبودی که به بیمار شدن بیشتر منتهی میگردد. به توصیههای درست ایشان این نکته را نیز اضافه کنم که آموزش تجربهایِ افزایش تحمل احساسات و مدیریت اضطراب در قالب کانالهای جسمانی آن، که از فنون ISTDP است، نیز میتواند به چنین بیمارانی کمک نماید.
در پایان بر مبنای شواهد پژوهشیای که عمدتاً در مقالات Allan Abbas گزارش شده است، اگر تجربه واقعی احساسات به معنای درست و کامل کلمه و همچنین نه صرفاً در خصوص خشم، بلکه در خصوص کل مجموعه احساسات پیچیده و درهمتنیده صورت گیرد، در بهبود بیمار مؤثر است.
در پناه حق