این قضاوت چیست که جان ها همه در وحشت اوست

2015/02/20
137 بازدید

یکی از محصولات روانشناسی مدرن غربی در اثر فعالیت های فروید، راجرز، و در نهایت آموزش بهوشیاری، شناخت نقش منفی قضاوت در فرآیند روان درمانی و فهم دنیای درونی آدم ها است. به عنوان مثال اگر بیماری در تخت روانکاوی و در فرآیند تداعی آزاد دائما به خوب بد کردن و ارزشگذاری خود بپردازد، فرآیند روانکاوی را مختل می کند.کارل راجرز نیز یکی از بناهای روان درمانی خود را توجه مثبت نامشروط گذاشت و مراد از آن را  شناخت و درک مسائل بیمار بدون ارزیابی و خوب و بدکردن آن قلمداد کرد. جان کَبَدزین در آموزش بهشیاری نیز  بر این نکته تاکید کرد که فرد باید جریان افکار و حس های خود را به شکل غیر قضاوتی مشاهده کند.

تمامی اینها محصول فرهنگ مدرن است. فرهنگ مدرن، برخلاف سنت، مبنایی قضاوت گر ندارد. مدرنیسم بیش از آنی که در صدد ارزشگذاری باشد، در صدد شناخت و درک پدیده ها است. سنت روانکاوی به درستی متوجه شده است که قضاوت کردن در برخی  مواقع بعنوان یک سازوکار دفاعی عمل می کند، بدین معنا که بیمار به جای فهم جریان احساسات درونی به شکلی مبهم و زود هنگام به خوب و بد کردن جریان های ذهنی و احساسی خود می پردازد. فرد از این طریق، از شناخت حقیقت درون خود و دیگران باز می ماند و درواقع از ترس مواجهه با واقعیت به ارزشگذاری پناه می برد، و در نوسان نزدیکی و اجتناب غرق می شود.

اما این مسئله تا جایی ادامه پیدا کرده است که خیلی از دانشجویان روانشناسی را از قضاوت کردن به وحشت انداخته است. انگار که قضاوت کردن یک عمل زشت غیر اخلاقی است و انسان ها نباید تحت هیچ شرایطی امور را خوب و بد کنند. در این فضا است که ارزشگذاری برای آنها به ضد ارزش بدل شده است.

“گویانکا ” بعنوان یکی از بزرگترین معلمان مراقبه در عصر حاضر، در پاسخ به این پرسش که آیا یک فرد بهشیار که به تمرین مراقبه می پردازد نباید در زندگی قضاوت کند، پاسخ می دهد: شما قضاوت می کنید و  باید قضاوت کنید، اما این قضاوت نباید همراه با عکس العمل باشد. شما باید عمل کنید نه عکس العمل. معنای سخن گویانکا این است که قضاوت گری یکی از کاردکردهای طبیعی ذهن انسان است،اما در پاسخ به پدیده های مختلف، بجای واکنش خودکار و کورکورانه، باید کنش خردمندانه داشت. در سایه مشاهده گری دقیق و عمیق بهوشیارانه، فرد قضاوت خود را بر پایه شناخت عمیق تری بنا می کند و به دنبال این شناخت و بر مبنای قضاوت خود، دست به عمل خردمندانه می زند.چنین فردی پیش از یک شناخت عمیق و دقیق، دست به قضاوت نمی زند و  واکنشی خودکار و جاهلانه نشان نمی دهد.

اگر قرار باشد آدم ها پیش از فهم و شناخت و بررسی دقیق خود و یا دیگران به شکلی کلی، فراگیر و مبهم بَه بَه و اَه اَه کنند و به قضاوت بپردازند مضر است و این چیزی جز واکنش دفاعی قضاوت گری نیست که باید از آن پرهیز کرد. اما اگر انسان ها پس از فهم و وارسی تا سر حد توانایی و ظرفیتشان، به شکلی جزئی، عینی و مشخص ارزشگذاری کنند، خوب و بد کنند، و سالم و ناسالم را متمایز نمایند، خوب و  مفید خواهد بود.چه اشکال دارد اگر ما آفات یک رفتار یا یک هنجار را خوب بشناسیم و آنرا به شکلی مستدل و مستند ارزشگذاری کنیم؟ آیا اگر پدیده ای را به شکلی دقیق و عمیق بشناسیم و مضموم  بدانیم راه گشا نیست!؟ از قضاوت کردن نترسید و اینقدر به شکل دفاعی نگاه غیرقضاوتی را تحسین و نگاه قضاوتی را تقبیح نکنید. این خود یک قضاوت است، و ماهیتی دفاعی دارد. گاهی مواجهه با بررسی دقیق یک پدیده و بدنبال آن ارزشگذاری کردن آن،احساسات سنگینی را در ما برمی انگیزد که بجای فهم سخن و تحمل و وارسی احساسات برخاسته از آن، آن بررسی دقیق و قضاوت را طرد می کنیم. کم تحملی در مواجهه با یک تحلیل تلخ سبب می شود تا آن قضاوت و بررسی به شکلی مبهم و خام ، بدون توجه به استناد و استدلال آن سخن، مورد قضاوت منفی قرار دهیم . این دکتر سواد ندارد چون تشخیص داد که بچه ما عقب ماندگی ذهنی دارد!

نقد سخن، بدون توجه به خود سخن، تنها به سبب آن احساسی که در ما برمی انگیزد یک واکنش دفاعی مخرب است. اینجا است که مفاهیم و فنون روانشناسی آلت خود فریبی می شود: یعنی قضاوت دفاعی قضاوت. اما زندگی بدون ارزش و اخلاق امکان پذیرنیست. فراموش نکنیم انسان، در دیدگاه نیچه، یک موجود ارزیاب است که همه چیز را بر پایه نظام های ارزشی و اخلاقی ارزشگذاری می کند. زندگی بدون ارزشیابی و ارزشگذاری انسانی نیست.

بحث در مورد ماهیت و پویایی نظام های ارزشی انسانی را اینجا مجال نیست، شاید وقتی دیگر! از خدا جویم آداب قضا، می سپارم همگی را به خدا.                                         عزت زیاد

 

دیدگاه خود را بنویسید